Saturday, October 23, 2004


3 از مورچۀ کارگر...



3 سلام سوزان
صدای من موجی رو از شبه جزیره ای تو اقیانوس آرام می شنوی
الان مدت زیادی میشه که بهم جواب ندادی؟
هوا مثل همیشه....همونجوری که باید باشه
این آخرین بطری ویسکی بود
دیگه هم مهم نیست که جواب میدی یا نه.
خداحافظ سوزان
صدای منو از خورشید می شنوی
آقای هامیلتون یه برتای خوشدست به اضافۀ هفتا گلوله طلایی واسه دهنم سوغات آورده.قول دادم تمام وجودم رو فریاد کنم که تنها یه لحظه برگردی.منو می بینی؟ یه ژاکت فسفری تنمه.
خداحافظ سوزان
صدای منو رو از نپتون می شنوی
هنوز دوست داری تو گوشت آروم زمزمه کنم که سردمه؟
خداحافظ سوزان
شایدم صدای منو در حالی که دارم تو دره می افتم می شنوی
می دونیم که از صدای شکستن انگشتام زیر چکمه هات لذت نمی بری
ولی من دلم می خواست یه مزرعۀ رویایی بزرگ تو حیاط خلوت آپارتمان کوچیکمون داشتیم که خستگی های
پیچیدمون رو تو خط های ساده هم گم کنیم.
بوی چوب سوخته، تن سوخته و تمام چیز های سوخته
رگ های من هنوز تیزی ناخن های تورو کم داره!
سوزی تو که موهات رو گلت کردی و توی آینه های مه گرفته لندن تصویر آدم های لَخت افقی روی تختا رو می شمری که همه از شدت سرما منفجر شدن،آدم هایی با دست های دراز!
تو که به اندازه کافی بزرگ و مدرن شدی و پله های نردبون ترقی رو زیر پات می شکونی
من هنوز به اندازه کافی کوچیک هستم.
آقای هامیلتون هفتا گلوله رو بار زده،مطمئنم یه روز گلوله هفتم قسمت من میشه
مطمئنم یه روز ساعت 12:00 این قوطی ویسکی رو کنار رود نیل باز می کنی،این کاغذ سفید رو از توش در می آریو برای اولین بار تمام کلمات مرموزش رو می فهمی،اون وقت سرت رو میاری بالا ،من رو می بینی که با یه ژاکت
نارنجی فسفری دارم با هفتا سکه طلایی شیر یا خط بازی می کنم.تازه برات دست هم تکون میدم
خداحافظ سوزان:
"صدای منو از روی زمین می شنوی"





Comments: Post a Comment
ARCHIVE
October 2004  November 2004  December 2004  January 2005  February 2005  March 2005  April 2005  May 2005  June 2005  July 2005  August 2005 
H A 6
2 P A
H O M E
M A I L
X M L