Monday, May 30, 2005




3 پيپو حسوديش ميشه ،
اين چند وقته با يكي ديگه از رفيقام خيلي جور شدم .
پايپو روميگم . مي شناسينش كه .
بايد باهاش آشناشين .
اگه يه سري تفكرات شيشه اي بريزين تو مغزش .
بعد گرمش كنين تا بخار شه .
تا توهماتش بچرخن بچرخن دور خودشون .
بعد در اين قسمت از برنامه خوب به حباب نگاه كنين ،

متوني تمام اوهامش رو ببلعي .
مي توني انتهاتو گاز بگيري .
مي توني ريشه ها تو تغذيه كني .
مي توني دراز بكشي و يه عمر فكر كني به همه چيز بدون اينكه
لحظه اي سايه زندگي يا مرگ رو حس كني .




پيپو جان حسودي بكن ، حسودي
كه لب گرفتن از پايپو يه چيز ديگس .


Thursday, May 26, 2005




3 ازین مورد گاهی احساس خوبی می کنم .
خیلی پیش اومده واسم !

یارو سرچ برای سکس زده ! بعد اومده کل آرشیوم رو خونده .
این آخریه دوساعت و هفده دقیقه محاسبات دستیش رو عقب انداخته البته اگر حسش رو داشته باشه بعدش !

که دلیلی نداره نداشته باشه ؟ هان؟





3 !خیلی اوضاع درستی داشتم.
تو هم وسط این بدبختی ها پیدات شد.
پیپو ، شخصیت جدیدی که یکی دو روزه تو زندگیم جای بخصوصی باز کرده ،
البته از یکی دو متری روابطمون کاملا عاشقانه و بی نظیر به نظر می آد .
ولی خودمو و خودش می دونیم که چه دهنی داره از من سرویس می کنه .

ازین به بعد بیشتر با پیپو خواهیم بود .


:::::::::::::


فکر کنی دو سال مو بلند کنی ،
خون جگر بخوری ، کوفت بمالی ،زهر مار بپاشی ، شامپو بریزی ،جر بدی ما تحت رو ،
هزار طعن ملامت رو به تخم جان بخری که قیافت خفن شه ،
بعد ملت از کنارت رد شن به ریختت بخندن ،

ولی گه خوردن ،خیلی خوشگلی
اگه ببینم کوتاه کردی اعصابم خورد می شه ها !!!


(یکی نیس به خود کچلم گیر بده : خودت چرا کوتاه کردی خربزه !)


:::::::::::::

من و پیپو قرار کلی از مشکلات دنیا رو حل کنیم .
منتظر راه حل های محیر العقول ما باشین .

اصلا منو پیپو قراره موجبات تحولات فلسفی جدید را فراهم آور باشیم .
فک کردین کم چُسَکیه ؟
جدّیم من.
به چی می خندی مادر قحبه؟

اون انگشت حیرت رو از دماغت بکش بیرون .
یا دستش تو شرتشه یا تو دماغش ،
حالا باز سوراخ کون قابل توجیه ولی این طوری که نمی شه هر سوراخی دیدی...


حالا بهتون می گم .


::::::::::::::



حشیشم رو عشقه !


::::::::::::::



مدتی بود ازین کله کیری های فرشته صفت شده بودم
که با باطنی نابود و هلاک، لبخند بر لب هیچ چیز بروز نمی دادم ! بس که لابد حلقویه !!!هان؟
به هر حال ازین مدل ها شده بودم که : در درون جنگ ، اما مهربون با خلق !
بله : می خوام تعطیل کنم این سیستم رو
دلیلش سادس اسکل نادون : لابد تریپ فوق الذکر جواب نداده!
(یا در هر حال حاضر این یکی بیشتر جواب میده!)

لذا ازین پس آمادگی هر گونه غرق شدن در شاش رو داشته باشین
بالاخص وقتی داغونم .

این هم از وارنینگش !
بعدا نگی : این آب انبه ها چیه ؟ این بچه قورباغه ها از جون (ک) من چی می خوان ؟
چرا بستنی شکلاتی تو تابستون آب می شه ؟ و غیره ها

::::::::::


دلم واسط تنگ شده پیپو !


::::::::::

چته چرا اینجوری نگاه می کنی ؟
من خودمم اینجوری میشم میرم تو آرشیوم چیزایی رو که دوس دارم می خونم .
قرار نیس که اینجا هر روز یه پست خدا ! pub بشه
اصلا حالش به همین درهم بودنشه !
بله
(ازون کسشرا)

::::::::::

چه کسی می تواند لذت سه عدد خیار تکه تکه شده به همراه یک عدد لیمو ترش و مقادیر متنابهی نمک در ساعت 1 نصفه شب را درک کند؟


آفرین
.


امضا : کسی که عاشقانه سر می کشد آب لیموی شور شور باقیمانده در دیس را


Wednesday, May 25, 2005




3 به اندازه تمام دانسته ها و تجربه هایی
که فریاد می کشند :
"دستهای بادآورده را باد می برد ."
به داستان لخت و بی درو پیکر بادکنک های آواره خیره می شوم .
تا جایی که دیگر نمی توان دید ،
لبخند دلچسب و بی بندم درست حدس می زند.


Monday, May 23, 2005




3 ترک ته یه کوچه بن بست و باریک به یه دختر گیر میده:
هی به من ماچ می دی؟

دختره میگه:حفه شو کثافت عوضی

ترکه میگه: بدبخت واسه خودت میگم ، من که زن دارم .





3 به نظر من رئيس جمهور آينده بايد كيرش تو شرت جوونا بتپه .


خش خش صداي زنده هستم .از دوران قاعدگي خدمتتون تماس مي گيرم .

با تشكر از برنامه خوبتون


Saturday, May 21, 2005




3 توی جنگل قدم می زنی
یک کلید زنگ زده بزرگ افتاده پشت بوته ها
درخشش چشمت رو جلب نکرده .
چه می کنی؟
برش میداری؟

به قدم زدن ادامه می دی
قرمز آسمون زیاد شده
از زیر که به کوتاه شدن درخت های بلند نگاه می کنی ممکنه سرت گیج بره یا شاید در این مواقع دنیاس که داره می چرخه؟
تا چشم کار می کنه درخته و جنگل
می رسی به یک کلبه بزرگ...
بزرگتر از یک کلبه شکار معمولی
در می زنی؟
از شیشه های سیاهش سرک می کشی به محتویات موهومش؟
مطمئنی که دقیقا می دونی نور چراغ قوه ت رو کجا انداختی ؟ یا .

میری تو ؟

در برزگش موقع باز شدن صدای خاصی می ده .
مثل ترک خوردن درخت های بزرگ
یا ساز دهنی خراب کی؟
نور هجوم میاره تو
تو قدم های اول چیزی نمی بینی .
تا این که صدای بسته شدن در رو با چشم های بی قرارت می بینی .
گردنت رو به حالت طبیعی بر می گردونی .
می بینی یک وال بزرگ دراز کشیده .
چشمهای مرده اش تو تاریکی کلبه ...
درخشش چشمت رو جلب نکرده .
به چشم هاش نگاه می کنی؟
اولین سوالت اینه:
این اینجا چی کار می کنه؟
یعنی اینکه : این طرفا دریایی وجود داره ؟
صدای ترک خوردن ساز دهنی تمام وجودت رو تکون میده .
همچین که گردنت رو بر می گردونی طرف در ، یه گله پنگوئن مقدس تو هجوم نور وارد کلبه می شن .
همگی معمولی و بی خیال مثل تمام پنگوئن ها
وقتی راه می رن تلو تلو می خورن به چپ و راست و دستهاشون که به یاد اجدادشون یا نوه هاشون گاهی بال بال می زنه.
از بچگی عاشق پنگوئن بودم .
دیگه مطمئنی که این اطراف یه دریا وجود داره .
همین طور که پنگوئن ها میان تو ،تو می ری بیرون .
بگردی دنبال دریا
یه لحظه فکر می کنی شاید باید الان لباس های گرمت رو بپوشی
کمی اون اطراف قدم می زنی ،
تا چشم کار می کنه درخته و جنگل
بر می گردی ؟

یه کلبه شکار معمولی که درش قفله .
از شیشه ها ش سرک نمی کشی .هان؟

بعد زیر آسمون قرمز دراز می کشی .
و به برگهای مقدس نگاه می کنی .
قبل از اینکه زیر شکستن درختا غرق بشم .
ساز دهنیت رو در میارم
می دونی دلم می خواد یه آهنگ محزون بسازم برای نهنگی که اسیر جزر و مد دریا شده .

می تونی؟
می خوابی و باتری چراغ قوه ت توی یک خواب عمیق تموم میشه .





3 مادرسگ ها هنوز هیچی نشده بلاگ ها رو فیلتر کردن .
بیاین جر بدین خودتون رو ؛ ببینم زبون شما خسته میشه یا تخمای من





3 یه نکته مهم:

به نظر می آد در طول تاریخ با گذشت زمان
جنگ ها از بیرون آدمها به درونشون کشیده شده ،

میفهمی یعنی چی؟
یعنی در آینده تر
آدمها یا
قوی هستند چقدر؟
یا روانی


::::::

یه کسشر دیگه:

به نظر می آد اکثر چیزا تو این دنیا غیر منطقین .
از همه جالب تر آدم های منطقی
چه از صور وجودی چه منطقی

هان؟
آره اینم میشه .
که منطق را دوباره شست شاید این لکه های قهوهای از بین رفت.


Friday, May 20, 2005




3 دیگه از دوستت دارم حرفی نزن

آخه شرتی نیس میون تو و من

:::::::::::

آخه بچه کونی تو رو چه به سیاست

بیا محبتمو بخور...

::::::::::

من می گم به یاهو بگیم یه سری smile از قیافه این آخوندا بزنه
خیلی تاثیر گذاره
مثلا فرض کن بتونی احساساتت رو با قیافه هایی مثل رفسنجانی بادمجان آندد یا قرائتی خرس صادق و با وفا یا خانمه ای خوش صدا یا جنتی مادر جنده یا همین خاتمی کسه منتقل کنی.
ردیف نیس ؟





3

abnormind (10:04:52 PM): kir too rohet nanekosgoshadet
al_laaf (10:05:06 PM): ay
abnormind (10:05:28 PM): ayi mikhay ...biya koonam ro bokhor
al_laaf (10:05:36 PM): ay
abnormind (10:05:41 PM): bia lis bezan
al_laaf (10:06:01 PM): ay
abnormind (10:06:31 PM): bache ham ke boodi..mikardamet hamin saro sedaro dar miavordi
al_laaf (10:06:44 PM): ay
abnormind (10:06:49 PM): effekte khanevadegitoone
al_laaf (10:06:59 PM): ay?
abnormind (10:07:11 PM): koon gojei
al_laaf (10:07:21 PM): ayyyyyy!!!!!
abnormind (10:09:18 PM): dige chetori lilidoodool ?
al_laaf (10:10:10 PM): ba emad sobat mikonam
abnormind (10:10:51 PM): behesh begoo biyad supportamo bokhore
abnormind (10:14:58 PM): "kir too khoonevade maside".....bye
al_laaf (10:23:19 PM): chetori kosmalakh
abnormind (10:23:49 PM): khoobam khiyarshoor be koon
al_laaf (10:24:34 PM): be tokhme kaftardaroderakhteyebikhayemalrobatmasi
abnormind (10:25:54 PM): .. nnnnn
abnormind (10:25:57 PM): aaaaa
abnormind (10:25:59 PM): bbbbbbbbb
abnormind (10:26:01 PM): ooooooooooooo
abnormind (10:26:04 PM): oooooooooo
abnormind (10:26:06 PM): dddddddddddddd
abnormind (10:26:08 PM): sssssssssssss
abnormind (10:26:09 PM): hhhhhhhhhhh
abnormind (10:26:11 PM): oooooooooo
abnormind (10:26:14 PM): dddddddddd
abnormind (10:26:16 PM): aaaaaaaaaaa
abnormind (10:26:18 PM): mmmmmmmmmm
abnormind (10:26:48 PM): anchoochak
al_laaf (10:27:18 PM): bbbbbbeeeeeeettttttttooooookkkkkkkhhhhhhhhiiiiiiiiiiiaaaaaaaallllllaaaaaaammmmmmbbbbbbooooorrrrrgggggiiiinnnneeeeyyyeeebbbiiissssaaaahhhhaaabbbiiilllllyyyyaaaarrrrrdddd
abnormind (10:28:30 PM): gooz gooz daram mikhandam be pashme ammat
al_laaf (10:28:32 PM): bebinam
al_laaf (10:28:40 PM): pop3 chie
abnormind (10:29:02 PM): ye noe az servise Emaile
al_laaf (10:29:25 PM): midoonam
al_laaf (10:29:33 PM): che vijhegiyi dare
abnormind (10:30:16 PM): hamoontor ke az esmesh peydas be derakhtaye mardomi va amme pasand gofte mishe
al_laaf (10:31:06 PM): bishtar be nazar miad be pop jan pole sevvom marboot bashe
abnormind (10:31:31 PM): hala momkene in soal barat pish biyad ke mailesh kooo?
abnormind (10:31:56 PM): in ham az mailesh: pop3@biaborotookoonam.com
al_laaf (10:31:58 PM): pish nayoomade
abnormind (10:32:12 PM): .i.
al_laaf (10:32:38 PM): <======3
abnormind (10:33:05 PM): ..I.
abnormind (10:33:12 PM): ....
al_laaf (10:33:14 PM): ghabl az masraf: <3
al_laaf (10:33:21 PM): ba'd az masraf: <======3
abnormind (10:33:37 PM): ghablo badesh yekiye
al_laaf (10:33:40 PM): (|) <====3
abnormind (10:33:43 PM): hine masraf
al_laaf (10:33:48 PM): nanat
al_laaf (10:34:11 PM): kossher masraf kadry
abnormind (10:34:47 PM): midoonii nanat be asb abi kos midade
abnormind (10:34:54 PM): oonam zire ab
abnormind (10:35:06 PM): oonam zire asbe abi
abnormind (10:35:30 PM): oonam Bkandom(A Y)
al_laaf (10:35:34 PM): are taze vaghty dashte too koone nanaye to khamtaze mikeshide inkaro mikarde
al_laaf (10:35:47 PM): albate asbe abi khamyaze mikeshide
al_laaf (10:35:53 PM): na nanam
abnormind (10:35:56 PM): gooz gooz
abnormind (10:36:09 PM): boro be aghab tar...
abnormind (10:36:33 PM): az tike haye zaman reza shah pedar popyooz estfade kon
al_laaf (10:36:43 PM): midooni nanat VD dashte to fek mikorady marke kafshe?
abnormind (10:37:31 PM): akh das roo delam nazar ke mordam az naboodi
abnormind (10:37:40 PM):
abnormind (10:38:13 PM): khooob shod toro pas endakhtam har az gah bekhandoonim
al_laaf (10:38:32 PM): delet chera dota barjastegish payine
abnormind (10:38:42 PM): albate maloom nis in tikehaye bimazat be kodoom babat rafte
abnormind (10:39:07 PM): ehtemalan be hamoon asbe abi rafte
al_laaf (10:39:23 PM): hamoon babam ke ta 5 deghighe ghabl az inke mamanet VD begire VD dasht
abnormind (10:40:27 PM): bemoon tooo kaf bache kooni...gharare mamanet ro in hafte too barname raze bagha neshoon bedan
al_laaf (10:41:14 PM): naneye toram to raze bega neshoon midan
abnormind (10:41:28 PM): title barname ham rabete ensandoostane yek asb abi ba yek kose abiye
abnormind (10:42:30 PM):
al_laaf (10:42:51 PM): ay
abnormind (10:43:15 PM): han baz be ga rafti..aho oohet shoroo shod
abnormind (10:43:25 PM): eybi nadare
al_laaf (10:43:33 PM): ay
abnormind (10:44:17 PM): faghat aroom tar , nanat mishnave ,hashari mishe......hala bia vo nesfe shabi asbe abi jor kon
abnormind (10:44:30 PM):
abnormind (10:45:19 PM): chiye dari fekr mikoni chi bendaziii?
abnormind (10:45:48 PM): nanat ham zire kire man be hamin fek mikard
abnormind (10:46:06 PM): to ro pas endakht
al_laaf (10:46:06 PM): are DSK
abnormind (10:46:21 PM): ridi
abnormind (10:46:41 PM): tokhmam nis
abnormind (10:46:45 PM):
al_laaf (10:47:13 PM): ay
abnormind (10:47:20 PM):
abnormind (10:47:40 PM): alan goftegoomoon ro mizanam too blogam
al_laaf (10:47:49 PM): ay
abnormind (10:49:47 PM): khob bye bye lilidoodool
abnormind (10:49:51 PM):
al_laaf (10:50:08 PM): ay
abnormind (10:50:48 PM): chete baz kir mikhay
abnormind (10:50:53 PM): ?
al_laaf (10:50:57 PM): ay?
abnormind (10:51:27 PM): are dobare ham shagh mishe
abnormind (10:51:34 PM): dige soali nadari
abnormind (10:51:36 PM): ?
abnormind (10:51:48 PM):
al_laaf (10:52:00 PM): ay ay ay ay ay!!!!!!!!!!!
abnormind (10:52:49 PM): tajjob nadare...kire ma shabane roozi dar khedmate koone dooostane
abnormind (10:53:03 PM): hatta bishtar az5 bar
abnormind (10:53:19 PM):
al_laaf (10:53:28 PM): az sarzamine shomali tamas migiry?
abnormind (10:53:48 PM): khob dige man bayad beram marde ghahvei
abnormind (10:54:48 PM): na az modam haye afrighaye jonoobi pakhshe mostaghime group sexe asbhaye abi va nanat
abnormind (10:55:12 PM): modam=daryache
al_laaf (10:55:12 PM): modam?
abnormind (10:55:34 PM): albbate kheyli bayad bahoosh miboodi
abnormind (10:56:33 PM): vali khob asbe abi ke toomodam ya modem ya ye chize too in maye ha koseabi nemikone
abnormind (10:56:47 PM): be har hal
abnormind (10:56:59 PM): beram gom sham kari nadari?
al_laaf (10:57:02 PM): koose abi?
al_laaf (10:57:07 PM): chera
al_laaf (10:57:12 PM): kiramo bokhor
abnormind (10:57:29 PM): bezar dar biyad...bashe
abnormind (10:57:50 PM): felan boro jish boos lala
abnormind (10:58:03 PM): lilidoodool
abnormind (10:58:07 PM):
abnormind (10:58:41 PM): kose abi= nanat....faq ijad nashe
abnormind (10:58:50 PM): bye






















Wednesday, May 18, 2005




3 معمولا از کنار گیچ گاه ها آغاز می شود .
بعد میزند به زیر گلو .
بعد دست آدم را با پنجه باز تکان می دهد .
معلق در هوا ،

از بچه گی هم دنبال دلیلی برایت نبودم.
می گذاشتم بیایی تا راحت شوم .
کاش می توانستم دستت را بگیرم
همان دستانی که مادر بزرگ هنوز هم می گوید سرد و کم خون است و نسخه فلان دکتر و بهمان طبیب را برایم می پیچد .
و سرت بگذاری میان سینه ام تا خالی شوی و آنقدر فشارت بدهم که با هم سرد شویم .
هرچه گذشته و آینده .
فروبریزد .
میدانی که میبینمت هر لحظه
چقدر خوب بودی و
کوچک و مهربان
بی هیچ دلیلی

سرم را کج می کنم و لبخند می زنم .
به پسر کوجکی که پتی بور دردست طوری سمت مدرسه قدم بر می دارد
انگار تمام دنیایش را زندگی کرده ،
و منظره مادری با قیافه متعجب از موهای سفید فرزند کوچکش
و پدری آنسوتر که در محاسبات پیچیده اش سال های عمرش را در نظر نمی گیرد و هنوز هم متعجب است چرا نمره اش صفر شده و باید به چه کسی اعتراض کند .
پسر به من نگاه می کند طوری که من همیشه ریاضی بیست می شوم و نمره دیکته خیلی مهم نیس .
ولی دستان من در گذشته ثابت هستند .
تنها می توانم بین یخمک های سردخانه پنهانش کنم .
تا پیاده آنهمه راه بیایی از کلاس تابستان
و پول تاکسی را آب کنی در گلویت .
بعد از کنار من رد می شوی و سرت را بر می گردانی .
بعد از کنار من رد می شوند و سرم را بر می گردانم تا باز هم مجبور نباشم بگویم به خاطر خیره شدن به صفحه مانیتور است .
کاش همه آدم ها وقتی به مانیتور نگاه می کردند می توانستند به همین دلیل ساده ساعت ها گریه کنند .

صدایم می کنند .
آی ماست فلای .


Tuesday, May 17, 2005




3







3 بارون که می آد پرنسس ویتامینا و استخوناش رو جمع می کنه ،
میره زیر پتو .


::::::::::

تا آخرین قطره اش را می بلعم به افتخار همسر عینکی تو که در آشپز خانه آشپزی می کند و دوست ندارد کسی جز تو به اودست بزند .


تا آخرین قطره اش را می بلعم به افتخار همسر تو ، با آن موهای بلند وصاف که ، وقتی می فهمد نمی خواهم انگولکش کنم ، دوست دارد از غذایش به من تعارف کند اما برای من چندان سازگار نیست.

تا آخرین قطره اش را می بلعم به افتخار همسر تو ، وقتی می گوید نباید و نمی تواند در باره آینده صحبت کند . وقتی می گوید این طور برای من هم زندگی جذاب تر است .


آخرین قطره را هم به افتخار قیافه بیریخت تو که دیگر مرا نیمترساند .
این جوری هم بهم نگاه نکن.
حوصله ندارم ترا آتش بزنم .
پدرم بالای تخت ایستاده و فکر می کند دارد مرا بیدار می کند .
همانطور که وقتی دردل های چشمهای همسرت به سر می رسد ، لالایی می خواند و فکر می کند که مرا می خواباند.
برو خدارا شکر کن که مجبور نیستی این وسطها برای یک موجود هشت الهفت اسم پیدا کنی.


::::::::::::

ترس از تاریکی ، یعنی دیدن چیز هایی که نمی بینند .
یعنی باور چیز هایی که کم کم نامرئیشان می کنیم .

نمی فهمند که وقتی این ترس به بلوغ برسد و با لذت آمیخته شود ، چه معجونی می شود.


Monday, May 16, 2005




3 می دونین چقدر زهرمار هست تو سرم واسه نوشتن ،
ولی که چی؟؟؟؟؟!!!!


:::::::::

آهان این خوبه :

صداتو
نگاتو
چشاتو
لباتو
اون پستوناتو
نوک ممه هاتو
چوچول بلاتو
کون و کپلاتو
کرک و موهاتو
پشم سیاتو
ریخت بگا تو
چیزم لاپاتو
بریم لواطو(!!!!!!تعجب کسشر سُرا!!!!!!)


آرش به تخم منی .





3 ذیس ، ایز ، ذ ، اردنری لاو
به خدا ، اردنری لاو
یو ، لاست ، یور ، اردنری ثینگز
به خدا اردنری ثینگز
.


Friday, May 13, 2005




3

















روایت دهم:

من که از سرما در حال یخ زدنم ،
چرا باید پوستم رو به این و اون تعارف بزنم؟


Tuesday, May 10, 2005




3








روایت سوم :


اسباب بازی می خواهی؟
دوست داری با چه چیزی بازی کنی ...هوم؟
یاد آخرین لیس هایی که مادر میزد.
بار ها و بار ها
به اندازه دانه های سیاه نقش بسته بر بدنت .

بوی خون تازه تورا برد به دور ها
و حالا چیتای بالغی هستی ، و آزاد در دشت ها
-هان؟!
آرزویت برآورده شده .
هر چقدر که می خواهی زیر زبان و چنگال مادر بازی کن و کتک بخور، که زمان می گذرد .
یک چیتا چه می فهمد ، هر چقدر هم که فکر می کرد چه چیزی دارد این چیزی که بازی با برادر و شیر مادر و جای دندان هایش دلرد چیست که اینقدر ایمن و گره خورده است .

حتی اگر بارها برگردی به این روز های تفی ، بوی خون می بردت به دشت های دور
و آزاد در دشت ها
-هان؟!

خوب حالا که هستی
لوس باش و دوست داشتنی ومقبول
آری نتیجه طبیعی باش.

نگران نباش همیشه دلیل بزرگی وجود دارد که اول اسمش با خون آغاز می شود .
-آهان.


Monday, May 09, 2005




3














روایت دوم:

در این اوضاع احوال چه می کنی .فرض کن کسی با میخ نخاعت را بترکاند به قصد اینکه فلج شوی و ثابت نفس بکشی .عکس العمل ها مختلف است ولی نتیجه ها مشخص و فلزیس .گاهی اوقات برحسب اتفاق یا باد موافق یا هرگونه فرایند تصادفی دیگر پشت و رو می شوی .کیر در هرچه پر و پرواز بگو کی میمیرم .معمولا ازین جملات به میزان متنابه استعمال می کنی تا باور کنی هنوز آنقدر فلج نیستی که نتوانی خود را تمام کنی .زندگی روی یونولیت هم ویژگی های خاص خودش را دارد و به هر حال نوع خاصی از زندگیس!
در روایت های بعدی می بینی که اوضاع خیلی تخمیس ولی نه از این لحاظ

در انتهای شکسته شدن این جار ها به شکل ابلهانه ای به خود تلقین می کنی که گُل پدیده ایس نادر که گاها در بهشت ،شاید در رویا اتفاق بیفتد و من کنار یک سری خرت و پرت کر و کثیف و اسقاطی عجب ویو و منظره ای !





3

13 روایت از داستان لبخند لنگه کفش ها



روایت اول:

داستان از همین جا ها شروع شد . از همین ثانیه های موهوم . شما چیزی به خاطر می آورید؟
شما چی؟نه بغل دستیتان . آها.چیز بامزه ای نیس .مثلا همین دیروز بود که من باخودم فکر می کردم کاش شکم این خانوم یک راه مخفی داشت و ما میرفتیم و در کافی نت نت داخل شکمش چت چت چت می کردیم با یه دختر شکم برآمده دیگر.
تا به حال با پدرتان دعوا کردید . با روحش چی ؟ شما چی؟ نه بغل دستیتان نه ، خود شما.
تا به حال حس کرده اید که می خواهد وجودتان را تسخیر کند .

انگار که خانه خودش است و ...
تا به حال روح دیده اید؟
تا به حال با آنها بازی کرده اید ؟
تا به حال با آنها زمان سپری کرده اید ؟
از خودم می پرسم .

حق دارید . اگر ارواح گذشتگانتان ، برای یک بار شما را له می کردند ، می فهمیدید که من خزعبلات ادبی سرهم نمی کنم .


پدرم هم روزی جنگیده ؟


این وسط ها نام مادر جا ماند .مادر زن است و زن یعنی حیوان گریان یا خندان ؟
نمیدانم .
نوع خانگیس بیشتر تا مثل مرد وحشی تر .

مادر یعنی نیاز .
یعنی فاصله و قدم هایی که برداشته می شوند از سر نیاز با لنگه کفش های خندان !


Sunday, May 08, 2005




3 گاهی چروک های دنیا بهتر از کمک فنر های ما عمل می کنند .
گاهی که چه عرض کنم !





3 پاییز یک افسانه نیست
قسمتی از طبیعت است .
قسمتی از طبیعت ما .
قسمتی که در آن همه چیز میریزد.
و از همه مهمتر ترسمان از پاییز.

می دانی کدام قسمت داستان است ؟
آن قسمت که فکر می کنی همه چیز را میدانی .
و راوی آرام میخندد و تو از لبخند زردش در می یابی که نه ! .
و سیگار روشن می کنی به افتخار دندانهایش

اصولا قسمتی از هر حرکت است .
قسمتی از تکامل .
قسمتی که توانسته ای در آن توجه طبیعت را به خود جلب کنی .
قسمتی که باید یواش یواش ،گنجشک های نقاشیت را بشماری .
همان هفت های در حال پرواز بین هشت کوه ها ،
وضعیت خیلی جالبی هم نیس، هر چقدر هم که احساس یا شعر یا ... بریزیم.
به هر حال این نیز بگذرد .


Saturday, May 07, 2005




3 حسین خیلی خسته بهم نگا میکنه و میگه
کاش خدا هر از چند گاه از آدما می پرسید می خوان ادامه بدن یا نه؟


Friday, May 06, 2005




3 گاهی باید یاد گذشته ها افتاد و به تاریخ خندید .





3 گویی ستاره های شب من زمینی اند .
شب ها ستاره ها
همبستر دوباره های شهره به انسان
در ماورای روزهای پر از روزمرگی
در تاری شب تاریک ،بی نشان
با ناله ای سیاه و نه خنده ای سپید
در خواب خفته اند.

تا من دوباره بگویم .
با ناله ای سیاه و نه خنده ای سپید
امشب چه بی ستاره به پایان رسید.


Wednesday, May 04, 2005




3 هدیه ای از سرزمین های شمالی رسیده...
گاهی وقتا چقدر ساده، چقدر زیاد خوشحال می شه شد.


Tuesday, May 03, 2005




3 یه سریال بود به اسم از سرزمین های شمالی
ژاپنی بود .
هر کی بتونه آهنگش رو برام پیدا کنه ، یه حال اساسی بهش می دم .
خیلی اساسی ها ، هر چی که بخواد
(خب حالا غیر از اعمالی که موجب استهلاک بکارتمان شود)


Monday, May 02, 2005




3 داشت از ترس هاش خرج می کرد و بطری رو می رفت بالا
خانوم کلاغ رو می گم
با اون جوش ها و خنده های بلوغش
دوست من عصبانیه
دوست من کنار من ایستاده و می خواد منو بکنه .
منو به دنبال تناقض های کوچیکم ذره بین بینی می کنه
بهش می گم چرا کمی فاصله نمی گیری
تا تمام وجودم بیاد تو قاب چشمات
پارادوکس ازین گنده تر
می خوام بهش بگم چراغ قوه بیاره تا ببرمش دم غار علی بابا
تمام طلا های آنتاچبل وجودم رو بهش نشون بدم .
بعدشم طبقه پایین تو تاریک خونه
اونجا که دروغ های بزرگ و کوچیکم صف کشیدن واسه بلیط سینما.
دو تا کتاب دست خانوم کلاغ بود مربوط به فیلم نامه نویسی
موضوع خوبی بود واسه شروع بحث
از جوش حدئقل بهتر بود
هان؟
شایدم به خاطر همین بحثی صورت نگرفت.
دوستم به من نگاه می کنه.
من به دوستم .
حانوم کلاغ میگه :خدا نمی تونه آدم ها رو نجات بده . اگه می تونست تو این جامعه آماری چند میلیون ساله
یک کوفت معنی داری دیده می شد . پس خودتون به فکر خودتون باشین.
من و دوستم پخی میزنیم زیر خنده و می گیم : غار غار ...غار غار
بعد من به زور دست دوستام می گیرم ، می برمشون سرسره بازی
تا بهشون بفهمونم که نیوتن چه آدم گاگولی بودی .
خانوم کلاغ از غرورش خرج می کنه و بطری رو میذاره کنار و به حرف های من گوش می ده.
مثل یه کلاغ شیفته یا شفته یا همین دیگه
ولی خوشبختی اینه که در این موارد من نه حرفی واسه گفتن دارم نه حوصله ای واسه شماره نوشتن .
کلاغ خانوم گفت :
من و دوستام ازین 16 ساله ها هستیم که سر 20 سالگی شوهرمون میدن.
بعدشم میگیم کون لقمون یا شون یا تون.
من و دوستم هم داشتیم خودمون رو با خدا نجات می دادیم که یهو مامورا رسیدن و ما بیخیال شدیم .
در نهایت هم کلاغه در حالی که داشت از بال و پرش خرج می کرد ، به خونش نرسید.


Sunday, May 01, 2005




3 آدم ها کاغذ های سفید و مرموزی هستند که ساده ترین راه حلشان .
جرخوردن است .










3 آقای اکسس دیناید به من رحم کن .
من یه مادر قحبه کون گشاد کوچکولوهستم .
حوصله ندارم پرکسی ست کنم ذرت و ذرت .
خیلی سرعت خوبه ...
به من رحم کن .
منو نخور ...بیا با هم دوس باشیم
منو نیگا کن خیلی وقته عکس بد بد نذاشتم این تو.
بوس بای.


ARCHIVE
October 2004  November 2004  December 2004  January 2005  February 2005  March 2005  April 2005  May 2005  June 2005  July 2005  August 2005 
H A 6
2 P A
H O M E
M A I L
X M L