Thursday, March 31, 2005




3 چقدر آرامش همون چیزیه که می خوام .
باید تو تاریکی های ذهنم سیگارمو روشن کنم.
اگه اهل قدم زدن باشید ،
می دونین وقتی از زیر چراغ رد میشید سایه تون ازتون سبقت میگیره .
شاید برگردم
باید زیر چراغ وایسم و بر خلاف تمام آموزه های بشری بجای چراغ ، خودم رو خاموش کنم.


ولی دست هم تکون میدم.
این کار رو خوب یادگرفتم.


Wednesday, March 30, 2005




3 دلم پلنگ صورتي مي خواد .
صورتي نوک ممه اي
...





3




I hate the world today
You're so good to me, I know
But I can't change

I tried to tell you but
You look at me like maybe
I'm an angel underneath
Innocent and sweet

Yesterday I cried,
Must have been relieved
to see the softer side

I can understand why
you are so confused
I don't envy you
I'm a little bit of everything
all rolled into one

I'm a bitch, I'm a lover,
I'm a child, I'm a mother,
I'm a sinner, I'm a saint,
I do not feel ashamed,

I'm your hell, I'm your dream,
I'm nothing in between,
You know you wouldn't want it any other way

So take me as I am
this may mean you'll
have to be a stronger man

rest assured that when
I start to get you nervous
And I'm going to extremes
Tomorrow I will change
and today won't mean a thing

Just when you think
You got me figured out
The seasons already changin'

I think its cool
You do what you do
And don't try to change me

I'm a bitch, I'm a lover,
I'm a child, I'm a mother,
I'm a sinner, I'm a saint,
I do not feel ashamed,

I'm your hell, I'm your dream,
I'm nothing in between, You know you wouldn't want it any other way

I'm a bitch, I'm a lover,
I'm a child, I'm a mother,
I'm a sinner, I'm a saint,
I do not feel ashamed,

I'm your hell, I'm your dream,
I'm nothing in between,
You know you wouldn't want it any other way

I'm a bitch, I'm a tease,
I'm a goddess, on my knees,
When you hurt, when you suffer,
I'm an angel under cover

I'm a nunI'm revived
Can't say I'm not alive
You know I wouldn't want it any other way .


Tuesday, March 29, 2005




3 بعضي ها بود و نبودشون مثل ثابت انتگرالگيري ميمونه .





3 گاها مجبور مي شويم
به دامان رقص ها و خنده هاي هيستيريک پناه ببريم.
و دور هم بگوييم ما در حال خوش حالي هستيم و اينجا مجلس ختم مانيس !
واي که چه خوش گذشت!

پ ن :شخصا دهانم را کج مي کنم و هيچ ايده يا نظري در اين باره ندارم .





3 ددلاک احمق خفه شو
يه تار موش صد شرف داره به ميمون مقلد و
جنده اي مثل تو !

به هر حال ارزش آدمها نسبيس !

تازه کسي قصد اهانت به اصلاحطلبان پدرپفيوز را ندارد !

امضا: پاي چپ





3 پدرم امروز رسما اعلام کف کردگي کرد
از عمق بي خيالي من

...........

تکرار مي کنم .

نگران نباش
همه چيز فراموش ميشه !
همه چيز درست ميشه...!

...................

واقعا گاهي آدم اميدوار ميشه


Monday, March 28, 2005




3 یه سایه این زیر هستا...
بهرحال من مطمئنم
رابطه خاصی وجود داره بین بت پرستی
و مازوخیسم.





3 بعضی به علت ارزش داتی بالاشون !طول می کشه که بفهمن
بعضی ها هم نفهم میمیرن
که :

آدما دوقسمت دارن
یه قسمتشون داری ارزش ذاتیه و استهلاک وتاریخ انقضا نداره.
یه قسمت دیگه هم تاریخ مصرفشونه که معمولا روی آلت تناسلیشون درج شده

حالا ببین دنبال چی بودی؟





3 بله واقعیت اینکه سرب های ذیل گویا رفتن تو کون خودم
بعد از ظهر برگشتم خونه
دیدم نامه اخراج از دانشگاه دست ننه بابای محترمه
البته من که تو عوالم دیگه ای ام
ولی خب یه مقدار زیادیش هم نشت کرده به کون ننه بابا.





3 این اتحاد و همبستگی مورد نظر جبهه اصلاحات
منو به شدت یاد اتحاد و همستگی تو کارتون همینه می ندازه
.......
.......
دیگه چی؟

هیچی ...میریم کله پاچه خورون .....سرب مذاب تو کونتون





3 مادرجنده هایی که برای دیدن عکس تشریف میارین اینجا عکسا از این به بعد تو ه
این عکسه هم کلی کسشرجات جایزه برده و اینا





3 سکینه:اصغر ما به هم میرسیم.
اصغر:آره عزیزم تو مال منی.
سکینه: حالا چی کار کنیم .
اصغر : اطلاع رسانی به شیوه اروتیک .
سکینه: اصغر پس من کی جوابام را می گیرم کی؟

پ ن :سکینه خاتون جوابت تو کونته ،آهان....آروم..آروم...آهان، حالا درش بیار .
سکینه: چرا در نمی آد .
پ ن 2 : والا به خدا مشکل از کون تو ناشی میشه نه کیر من .


Sunday, March 27, 2005









3 هی...
دونت بی فینگرتاچ
یواش یواش کمبودهات پر میشه
و حسادت هات هم تموم

می بینی عکس العمل من سادس و اذیت نمی شم.
چون معتاد نشدم .


Saturday, March 26, 2005




3 الان چيز ساده اي مي خوام.
بودنت اينجا.





3 اين وبلاگ به فروش ميرسد .
به ثمنا قليلا .





3 ديده ايد به دنبال پيدا کردن اولين کلمه ياجمله هزار رمان از سرتان مي گذرد.
و سپس در حالي که نه حوصله نوشتن داريد و نه دليلي ،به ساعت نگاه مي کنيد .





3 پروسه جالب اجتماعي شدن
يا غرق شدن در آغوش گله





3 عرض شود خدمت جناب آقاي پتيبل ، سگش
کثيف عزيز اين مکان توالت بنده و دقيقتر چاه آن است .
و رنگ و بوي آن به عوامل گوناگون و خوشمزه و يا بد مزه اي بستگي دارد که شمردن آن
ازحوصله خارج است .

اما در اين مورد خاص من خدمتتان عرض کنم
يک : از کساني که بلد هستند حرف بزنند(خوب گاز مي گيرند)و کسشر جات را در قالب بسته بندي هاي فخيم وشکيل به خورد ملت مي دهند عنم مي گيرد .
دو:
از اينکه دختر ها زير آدم بال بال ميزنند و تو کف مي کني که چه جوري اينقدر لذت مي برند و فردا زنگ مي زنند و مي گويند ،تو منو براي لذت شخصي مي خواستي ، گولم زدي ، من درد مي کشيدم که تو لذت مي بردي ، واي من پاک بودم کثيف شدم ، عنم مي گيرد به شدت
سه :
هر مکتب و جنبشي يک مفاهيم و زير بناهايي دارد که خب به تخمم .اما يک نتايجي هم به همراه داشته که حاصل تلاش و کوشش يک عده کسکش بدبخت در چهارچوب هاي مشخص بوده.به خوبي مي دانيد که تا پنجاه شست سال پيش در اروپا هم زنان حق راي دادن نداشتند و يا حقوقي که بابت کار دريافت مي کردند در وضعيت هاي مشابه حداکثر يک سوم مردان بوده ، کما اينکه همين الان هم وضع خيلي عالي ايده آل نيس . حال بهبود اين وضعيت در چند دهه اخير هم مستقيما جز آثار اين جنبش فکري نبوده ولي خب اين هم يکي از عوامل تاثيرگذار بر آن بوده .بهر حال در زمينه مسائل جنسي هم در حيطه سو استفاده هاي جنسي(نه اينکه دوس پسرم منو انگشت کرد و در رف) هم اين جنبش توانسته يک سري گهخوري مثبت داشته باشد اما اين فيلد جديدي که هر که از کون داد شرت خوني اش را الم مي کند و که بله ما زنان را در طول تاريخ کرده اند و ....خب که چي ....نه انتظار داشتيد پستان در باسن مردان مي کرديد...خب طبيعيست ديگر ...خودتان هم که بدتان نمي آيد بر خلاف تمام جنده بازي هايي که در مي آوريد .

چهار :
به نظر من شعر جالبي بود.
جدي مي گم .
من خيلي از اينکه عنم بگيرد بدم نمي آيد ،اتفاقا ميا اينجا...

پ ن:
برو تو عمق فاجعه .


Friday, March 25, 2005




3 امروز رفتيم شکار آهوه
چه کولاکي...تخمام يخزده بود و به شکل عجيبي منبسط شده بود و در شرت خود نمي گنجيد
جاتون خالي...تو راه يه اسب ديديم شيشه مي خورد
جدي گفتم...جمله مينيمال هنري با معاني پيچيده غير قابل فهم نبود.
کلک چال هم برق نبود به همين خاطر بخاري نفتيش کار نمي کرد.
معلومه چقد خوش گدشته!!!
چيزي که عيال است چه حاجت به موال است....
تازه پيري گفت: چه حاجت به مشعل، خورشيد را ديدن
جوان گفت : دسشويي تاريکه ،از بهر ريدن

جديدن شرتام رو با شامپو ويتامينه مي شورم
و حسابي خاص و هنري و خفن و صعب الحلقوم شدم

درکم کنيد ديگه.


پ ن :سرطان اُبدان پايان زندگي نيس.





3 قسمتي از برنامه هاي بسيار تفريحي صدا و سيما در نوروز مصاحبه هاي اجتماعي با مردم عاديه

-شما چقدر از مترو استفاده مي کنيد
-بله من به صورت شبانه روزي با مترو اين ور و اونور مي رم.
اگر ممکنه قسمت هاي اخلاقي مذهبيش رو بيشتر کنين و ما در کنار ملت مظلوم عراق هستيم و آمريکا بايد حکومت عراق را به دست خود ملت عراق بسپره و
جاداره يادي از شهيدان دوره هشت ساله دفاع مقدس بکنيم و بر روح پر فتوح رهبر انقلاب امام خميني و جانشين به حقشون رهبر معظم انقلاب درود وسلام بفرستيم و در نهايت مرگ بر اسرائيل و عمله استکبار و مطبوعات زنجيره اي و اينا
-متشکرم


Wednesday, March 23, 2005




3 لحظه ای صدای اسپیکر ها قطع می شود.
گاهی دنیا لحظه ای از نفس می افتد .
برای لحظه ای همه چیزها سا کت و سا کن و ث ا ب ت به تو نگاه می کنند.
انگار تمام جرم سنگینش متوجه توست .
انگار نوبت توجه کردنش به توست .
گاهی آرام قسمت های مبهم و موهومش را هم در گوشه ای از قاب گذاشته.
ولی معمولا اینقدر منگ و سنگین می شوی که نمی بینی .
گاه ترغیبت می کند که ببینی .
مانند فاحشه ای که گوشه های بکر جسمش را نذر چشم های کنجکاو می کند .
بعد حس می کنی چیز های ارزشمندی داری.
در کنار تمام بدحسابی ها سر وسری با زندگی داری .
بعد معمولا آرام روی تخت خواب می خواباندم.

فیش.





3 نگران نباش
همه چيز فراموش ميشه !
همه چيز درست ميشه...!





3 براي دريافت آهنگ مربوط به اين پست به اينجا برويد .





3 يکي ديگه از چيز هاي مزخرف اين زندگي اعتياده.
گاهي ما آدما به هم معتاد مي شيم .
جوري که از هم صدمه مي بينيم ولي به هم عادت کرديم .
جوري که واقعا مي فهميم که داريم اذيت مي شيم ولي نمي تونيم همديگرو کنار بذاريم و...

اگه حال نمي کني واسه چي خودتو اذيت مي کني...





3 شرت ها را بايد شست .
جور ديگر بايد ريد.
واژه بايد حود کير
خود آب کير باشد.


Tuesday, March 22, 2005




3 هشش
به کثافت کشوندی اینجارو
کثافت بی شعور...
لیاقت دوستی پاک من رو نداری.
...
بوس










3 آخه مادرجنده ها hoder رو چرا فیلتر کردین.
مگه اون بدبخت غیر کسشر چی می نوشت.

بدبختا از چه چیزایی خایه کردن.





3 آدم خوب ها کی میمیرن
تکلیف آدم بده ها مشخص شه...
وای چقدر نستی شدم .
ووش...ووش...


#
#
#

یه پسر خاله دارم چهار سالشه دقیقا مثه خودمه
کسخل درجه یک
روزی حدئقل چهارتا بستنی می خوره
اگه یه روز تو زمستون دیدن پخ پخ گولّه برف داره از آسمون می آد
یه بچه کوچکولوی مامان داره تو خیابون وسط برفا قدم میرنه و بستنی میلیسه بدونین و آگاه باشین که اون پسر ،پسر خاله منه.
البته تحمل جیق و ویقاش چندان ساده نیس به همین دلیل که...
چرا دارم کسشر می گم.
... صدای خنده های هیستیریکش داره می آد
کسکش داره باغچمون رو به گا می ده .

#
#
#
این مهمونی های عید هم رو اعصابه
آقا کون من گشاده حال ندارم خودم رو هر روز مرتب کنم.
سرخاب سفید آب بمالم و موهام شونه کنم.
کونده ها من از مهمونی بدم می آد.
من از آدم اضافی تو حوزه استحفاظیم متنفرم .
من از بوسیدن هاتون چندشم میشه .
هی میان و میرن .
کس کشا تمومی هم که ندارن.

#
#
#


این داداش ما هم شده مایه مباهات .
تا دیروز به ما می گفت دود نکن حالا خودش هم سیگاری شده
طفلک دبیرستانیه.
هر روز هم واسه ما گزارش کار میاره مالبرو محشره دیروز پین کشیدم امروز کمل فردا کیرخر .
من هم لجم میگیره.
اه اه یکی دیگه از چیزهای تعفن و ترحم برانگیز آدما نیاز به تایید شدنه .
چی بگم.

دیروز بردمش تو تراس با هم سیگار بکشیم.
ذوق مرگ شده بود از داشتن یه همچین برادر نمونه ای .
یه سری راهنمایی مفید هم در باره جوینت و گرس رفتم براش که البته معلوم شد که اینکاره نشده فعلن .

ولی طفلک چه حالی کرد.
حالا همین دیوث فردا بهم فحش می ده که داداشم بدبختم کرد.
ای کیر تو این دنیا .


#
#
#


می گم من و رفیقام هم یه انجمن آنتی فمنیستی تشکیل می دیم کل بندازیم
ببینیم کدوم تریبون بیشتر می تونه کسشر سرهم کنه.
میدونی از چی لجم می گیره .
ازینکه ایرانی ها تو جنده کردن و به لجن کشیدن هر چیزی مهارت دارن.
حالا ببینید کی گفتم ...همچین که هر کون و کس پتی ادعای فمنیسیش رف هوا و از تمام مزحرفات این جنبش نردبونی ساختین واسه کس لیسی بچه کونی ها بهتون می گم.

فقط یکی این وسطا زیادی گنده گوزی کرده بود که می خواستم خدمتش عرض کنم
اولا من تک و تک تا دسته گاه می کنم تو حلق اون پسر هایی که به تو گفته بودن "دوستت دارم "دوما
حداکثر چیزی که تو صورتت می ریزه
اگه موقع دادن هم مثل زمان کسشر بافتن خوب گاز بگیری
آب کیرمه که می ریزه تو چشات .
به قول لاک پشت دربار:

ایششاللا اسب آبی تو کونتون خمیازه بکشه .
الهی فاکین

بر مادر مادر قحبگان صلوات .


Monday, March 21, 2005




3

احتمالا ديده ايد.
ولي من تازه ديدم اين شاهکار رو Requiem for a Dream
...
نما به نما جر خوردم.
عالي بود و عالي بود و عالي بودو...
ريتم فيلم و نيز موسيقيش که ديگه حرف نداشت .
چرا اين من به اين فيلم اينقدر بد کرده بودم و يه سال داش خاک مي خورد.



Sunday, March 20, 2005




3 یکی دیگر از چیز های مزخرف دفترچه خاطرات است.

پای آدم را در گذشته گلی می کند .
ولی خب گاهی هم بد نیس ...
مثلا ینکه می بینی سال گذشته اول فروردین به چه چیزی فکر می کردی :
"خب من هم روزی از روز های گرم به دنیا آمدم .
و خدا مرا به پدر و ادرم هدیه کرد .
داستانی که می دانیم...
...
...
و تولد ترس
زخم ها و زخمه ها به گذشت زمان ایمان داشتند
و من به باور خطی مستقیم به طول بی نهایت نقطه ....
...
...
کم کم عبور سایه ها مرا به دین قدرت پتک ها درآورد
ولی هنوز زندگی انگار
چون انگشت اشاره یک فرشته عریان مرا به خود می خواند .
...
...ومن می آمدم.
و بلوغ کم کم از راه می رسد.
و ذهن کال من
به ادراک لمس ،می رسد.
...
ولی هنوز خط مستقیم
امتداد باور مرا به بهشتی هدایت می کرد .
که توپ های غلطان زردش ...
بی هیچ تمنایی تا بینهایت می جهند و می روند و...
...
و عشق گرمای سوختن است و این قبیل مزخرفات
و سرمای پیوستن اشک و نسیم و آه...
و آرزوهای یک انسان خوب...
و ترس های یک موجود غریب ...
....
....
امشب ،چهار و نیم بامداد اول فروردین 1383 دلم می خواهد کاری بکنم
برای خرگوش کوچکی که از سردی شب ها یا عبور سایه ها
به گوشه تاریک یک دیوار پناه برده و
مثل بید میلرزد.
اما خیابان زمان یک طرفه است و...
...
..."


نمی دونم چرا اینقدر تعطیلات عید برام تنفر برانگیز بوده
بهر حال عیدیتون رو تو حشیش گذاشتم.
سال بهتری داشته باشین.


Friday, March 18, 2005




3 اگر می خواهید دقیقا بدونین ادبیات ایران با چه بن بستی مواجه شده
شایدم از اول بوده
یه سری به سایت تخصصی شعر ایرانی بزنید
مانی ها

واقعا بامزه اس.


البته شاید مشکل از منه ...
این طور که معلومه کلی هم طرف دار داره.

ولی خیلی جالبه.

گل های نو شکفته باغ و اُبستان شعر شاعری...
حتی پیرزرد هاشون هم تو دوران شیرین مهدکودکسالگی بسر می برن.

البته نیتشون خیره.
ولی نمی دونن به علت محدودیت های فیزیکی
کالسکه رو نمیشه از توش هل داد.

بهرحال.
ولی کیر تو حلقتون عنم گرفت به شدت.





3 ناراحت نباش بزودی خدا را گیر می اندازیم ،
جایی که نتواند از دستمان فرار کند .
آن وقت شروع می کنیم .
برای لحظه لحظه بودنمان .

ها ها
تستامنت در گوشش آنقدر بلند می کنیم که از حال برود و تنها جیق بزند
جیق های بلند
جیق هایی در شان حداوندی اش
تا هه عالمیان بشنوندش
که می ترسد و جیق می کشد.


Thursday, March 17, 2005






Wednesday, March 16, 2005




3 به کير به کيغمبر من قاضي مرتضوي و زنش رو ديدم
تو کوچه هاي حوالي ميدون محسني همراه ملت داشتن کس و کون مي جنبوندن...


چرا هيچ کي باور نمي کنه !
...

تازه به رفيق از همه جا بي اطلاع من گفت (بيحساب )مادر جنده...
رفيقم هم بيلاخ در دادو در رفت...

ديد يو فينگر سام وان الس کرمعلي ؟





3

Hi Mr P.I.G...& how was your night?


Tuesday, March 15, 2005




3 بیایید چند اپیزد باهم باشیم .



از سرما آستینهاش روی دستاش می کشید یا از چی؟
مثل اسکل ها اسباب بازی می خواستم ولی حرف زدن یادم رفته،
برگشتم به اولین روز...و گریه کردم ...تا جایی که می تونستم خالی شم .
ولی هنوز هم پرم
چون هنوزم حرف زدن بلد نیسم
.
#
#
#

-خب لباسات ورداشتی...؟
کمد درش قفل بود...
درش
درش قفل....
هِ هِ هِ ....ه
-آروم باش باش راحت باش کسی غیر من این جا نیس
دستت رو بده .

-من می ترسم .
من می ترسم...ما جایی نداریم که بریم....هر جا برم پیدا م می کنه...
هر جا برم پیدا می شم...هِ هِ هِ هر جا برم پ پی دا پیدا می شم

_نگران نباش .میریم خودمون رو میزنیم ب اون راه .
هیچ جا وای نمی سیم

_من می ترسم .ببین اینجا رو .ب ب ببین اینجارو.
من حتی از سایش هم می ترسم.
از صدای قدم هاش . من نمی تونم بیام . من دارم می ترکم.چی کار کنم .

-بکشیمش؟(هه هه...

_هه هه هم تو دیوونه ای
دیوونه شدی...

_ولی تو هنوز می ترسی؟ باور کن به دیدن این لبخند می ارزید.
پاشو بریم کمدو بشکنیم .


#
#
#


مانیتور تنها همدمم بود .
دلم خوش بود به عکس هایی که می دیدم .
تا اینکه کامپیوترم خراب شد . بردمش بیمارستان.
فکر میز کامپیوتر خالی .
صدای فن اتاق انتظار و پرستار های چاقی که هیچ کدام زیبا نبودند. ولی بد بختانه آدم بودند .
شاشم گرفت و رفتم دستشویی .
توی آینه به جدا شدن انگشتام از کف دستم نگاه کردم و قیافم که هیچ تشابهی با مانیتور نداش.
جیق زدم.تا جایی که خون تمام دهنم رو گرفت و پرستار های چاق سراغم آمدند و مرا به اتاق سفیدی بردند و
گفتند درین اتاق انتظار بازی کن تا مانیتور برگردد .
اتاق مثل یه دشک بزرگ بود و به در و دیوار کوبیده شدن را میطلبید .
چه حالی میده این درو دیوار یا پستونای گنده خانوم پرستار بترکه، یا من هم رنگم بشه مثل گچ
از خوردن به در و دیوار همینطوری لذت ببرم تا و قتی مانیتور برگرده !

#
#
#


هری رفیقم بود .
دوران دبستان .
احمق فک می کرد خوشگل ترین چشمای دنیا رو داره .
خوشگل ترین آدم دنیا هم آدمیی که چشمای خوشگلترینی داشته باشه .
بعدش که فهمید کلا اینجوری نیس به این فکر می کرد که
خوشگل ترین چشمای دنیا رو نداره
در عوض خوشگل ترین آدم دنیا آدمی نیس که چشمای خوشگلترینی داشته باشه
...
الان هم برام مهم نیس که هری به چی فک می کنه !
چن وق پیش اصغر بچه باز می گفت اونقدر عقده ای شد هری که زد ه تو خط جادوگری و این کسشرا
....لابد هم هنوز هم داره به کتاب ترین های کتابخونه دبستان فک می کنه....
از هری عنم میگیره...OK؟


#
#
#


مادمازل من خیلی خیسم !
هوله من کوش
...
اینجا یه استخرِِ که ما راه رفتن توش رو بلد نیسیم .
تا بیای یه سیستم چهار دست و پا بذاری خفه میشی .
بعد یه نگاه به او طرف دنیا می کنی ..می بینی که
کنترل تلویزیون از دست مادمازل شیوید می افته و سگش می پره و براش میاره ...
مادمازل میگه مرسی عزیزم
و کمی اونورتر یه پیرمرد حشری داره از لب پنجره لای پاهای مادمازل شیوید رو دید می زنه
مادمازل 16 ساله هم هی پاهاش رو جابجا و باز تر می کنه و بیشتر می خنده .
مادمازل موبایل و چاقو واسلحش رو به کمر بندش می بنده و دو باره کنترل رو یه گوشه پرت می کنه و میره تا برای من غذا بگیره .
منم حال می کنم که گشنگیم داره حل می شه .
می رم با توپ ها یکم ورجه وورجه می کنم .
وقتی برمی گرده، سگ کنترل رو میده دسش
مادمازل میگه مرسی عزیزم
بهم می گه چجوری بلد چی کار بکنه و چه تفریحی داره که بری رو اعصاب پسرای پپه.
کدوم دختر بی دست و پا می خواد بگه نه ...
بعد همین طور که غذا می ریزه .
تعریف می کنه چقدر ازینکه جوونه و احمق و کله شق ، داره لذت می بره .
از پسری می گه با مو های کوتاه و قد بلند و لباس های مردانه که کنارش احساس امنیت کرده.
فردا میبینش درحالی که داره گوش مادمازل شیوید رو میبلعه .
می پری کله ت می خوره به شیشه آکواریوم .
مادمازل میگه این دلفین خونگی منه .
یواش یواش توهماتت ازبین میره و می فهمی یه بچه دلفین باهوش بودی که فکر می کردی آدمی ؟

شایدم هری باید بیاد با چوب جادوش ...هان؟


مادمازل من خیلی خیسم !
حوله من کوش
...





3 از قابلیت های من
دو تا پاس که معمولا یکی اینطرف و اون یکی اونطرف اینجاس.

کیا دهنشون میره طرف پای سوم...
اصلا از کجا معلوم....هاه؟

چهارشنبه سوری
چه خوبه اگر جور بشه امشب.
چه بده اگر جور نشه امشب.

The king is on the road





3 بعضی ها هم ساده و کارآمد هستند
مثل ()nl2br
مثل فرایند تنفس
نفس کشیدن هر چیز .





3 بعضی ها شیرین و شمرده هستند.
مثل م ر ب ا
مثل یه قاشق طلایی که داره چشمک میزنه تو
م ر ب ا





3 نمی دونم چه خبره دنیا رو تب هم کلاسی برداشته....
یار دبستانی من بیا... برو تو کونم.





3 اینجا آشپز خونه ناسا ست.
صدای منو از دور دورا می شنوید.
امروز ها چیزی نیس اینجا واسه بلعیدن.
بات
لوپ...لوپ....لوپ





3 خب یه تست هوش !

با توجه به آنچه گذشت .
چند نفر فک می کنن این وبلاگ یه نویسنده داره !

چند نفر فک می کنن بیشتر از یه نویسنده داره !
من کیم ؟این جا کجاس ؟کی منو ریده ؟





3 عزیزم فرق بین من و تو مثه فرق بین صدای لئونارد کوهن و کون جنیفر لوپز میمونه .


Monday, March 14, 2005




3 برشگردون کثافت





3 مرغ ها هم گاها مانند بقيه پستانداران دم در مي آورند ، گرچه دير .
ولي خب کون لق خروس ها.
به ما ربطي نداره.


Sunday, March 13, 2005




3

"Great White Big World"

In space the stars are no nearer
They just glitter like a morgue
And I dreamed I was a spaceman
Burned like a moth in a flame
And our world was so fucking gone

But I'm not attached to you now
Nothing heals and nothing grows

Because it's a great big white world and we are drained of our colors
We used to love ourselves, we used to love another
All my stiches itch
My prescription's low, I wish you were queen just for today
In a world so white what else could I say?

And hell was so cold
All the vases are so broken
And the roses tear our hands all open
Mother marry miscarry
And we pray just like insects
The world is so ugly now

Because it's a great big white world and we are drained of our colors





3
feedback should not be shitback


Saturday, March 12, 2005




3 پل دوچرخه رو به دیوار تکیه داد . یه راس رفت خونه همسایه.
دختر همسایه داش پستون های خانوم ماریوت رو از جا می کند .
پل گفت خانوم ماریوت پدرم گفت اگه تا آخر این ماه اجاره تون رو ندین از خونه می ندازتتون بیرون .
خانوم ماریوت با لحن همیشه مودبانه ش گفت به آقای بویل بگو مثل ماه پیش میام حضورا تو دفتر بهشون می دم.
پل گفت چن ماهشه؟
خانوم ماریوت جواب داد که13 سالشه.ببین چه به به چه چه ی می کنه؟ تو هم شیر می خوای پل؟
پل گفت ممنون و رفت سوار دوچرخه شد و پرواز کرد.

خانوم ماریوت رف تو گنجه سراغ وسایل حاج حسین :
یه قران معطر و چندتا تسبیح کربلا
و یه جانماز و یه پیشونی بند بلند قرمز که روش نوشته شده بود یا زهرا....!
وصیت نامه حاج حسین رو باز کرد و زار زار گریه کرد.
بوی حاج حسین زیر زمین رو بر داشته بود.
پیشونی بند خیس شده بود .
دستش رو که به ته گنجه رسوند یهو یه چیزی مثل دست گیره به دستش گیر کرد .دست گیره رو که کشید یهو یه در بروی پشت بام بروش باز شد .
آقای بویل داش برفا رو پارو می کرد ، پل هم با دختر خانوم ماریوت غرق تو برف بودن و برف بازی می کرد .
خانوم ماریوت که تازه از خواب بیدار شده بود و نشئه نشئه اومد ه بود بالا ،
به بچه ها بگو کمتر سر و صد ا کنن .
بعدشم حیاط رو جارو بزن .
بویل با لحن همیشه مودبانه ش گفت :چشم .
خانوم ماریوت رف که ادامه خوابش رو ببینه .
یاد حاج حسین افتاد که که چطوری تو زیر زمین از کون می کردش.
یه یا زهرا میگفت و خشک خشک می کرد تو و دستاش رو هم می گرفت جلوی دهن خانوم ماریوت که یه وق نامحرما صداش رو نشنون .
یاد او ن وقتایی که کیر حاج حسین رو از جا می کند . چه به به و چه چهی می کرد .
حاج حسین قبل از انقلاب ، زمان محمد رضا شاه پدرپفیوز پول پارو می کرد و زن و بچش غرق تو پول بودن..
اما به خاطر خدا انقلاب کرده بود و رفته بود به جنگ و مرده بود یعنی شهید شده بود..
پشت دفتر آقای بویل یه اتاق کوچولوی مر موز وجود داش که یه تخت دونفره توش دراز کشیده بود و یه کمد توالت سرپا می شاشید . .
تو کمد پر از عطر های معطر پاریسی بود که فرانسوی بودن .
ماریوت منتظر بود که آقای بویل مشتری هاش رو رد کنه.
یه هد بند سیاه پیدا کرد که روش نوشته شده بود .
...fuck the lovers....love the fuckers...
همین طور که داش روی هد بند رو می خوند .
آقای بویل وارد اتاق شد .
ماریوت هد بند رو بین پاهاش برد و شروع کرد به مالیدن.
آقای بویل تحملش تموم شد و پرید روش و...
وقتی کارشون تموم شد خسته و تنها هردو یه گوشه افتاده بودن .
ماریوت به دردی که داش فکر می کرد .
به اینکه کاش مستاجر بدبختی نبود که مجبور باشه برای اجاره خونه به آقای بویل کون بده .
به اینجای داستان که رسید خیلی به نظرش مسخره و خنده دار اومد .
خب خالا که رویاش دس خودش بود .
یه لحظه دلش خواس که بویل رو جر بده و تیکه تیکه کنه .
رفت بالا و داد زد سرش که بویل احمق هنوز داری برف پارو می کنی ....سریع تر ...باید حیاط رو هم بشوری .
بویل با همان لحن همیشه مودبانه اش جواب داد : چشم.
بچه ها از برف بازی کردن خسته شده بودن و خیره به خانوم ماریوت نگاه می کردن .
خانوم ماریوت داد زد چیه چرا اینطوری دارین به من نگاه می کنین .
اصلا چه معنی داره دخترو پسر با هم بازی کنن. دست مریم رو گرفت و بردش پایین . و دوباره رو تخت افتاد .
یه چیزی این وسطا جابجا شده بود .
چه چیزی خانوم ماریوت رو اذیت می کرد.
اینکه دلش می خواس یه قدرت برتری به و حشیانه ترین شکل ممکن بکندش و بعدشم ناراحت بود که چرا دلم می خواد و باید خار بویل رو گایید .
هیچ تعجبی نداش اگه می رف زیر زمین و میدید مریم قشنگترین لباساش رو پوشیده
و بوی شهوتناکی از بین موهای سیاهش بلند می شه و داره می شاشه تو گنجه به وسایل حاج حسین .
تا به خودش اومد دید هر چی مریم رو صدا می کنه مریم جوابش رو نمی ده .
انگار که مریم واقعا صداش رو نمی شنید ...
بعدشم پل اومد تو زیر زمین و یه چوب خونی دستش بود .
جسد باباش رو هم کشید و انداخت تو زیر زمین .
خانوم ماریوت پرید و بویل رو بغل کرد و زار زار گریه کرد .
پل گفت شما ها شاید هم حق داشتید که روانی باشین.
شما ها شاید حق داشتین تو رویا هاتون هم احساس گناه بکنین .
شاید چاره ای نداشتین جز اینکه از خودتون و تمام اونچیزیکه بودین متفر باشین .
ولی دارین مسری می شین .باید از بین برین .
جهنم واسه کسایی که به جهنم فکر می کنن .
بعد هم دست مریم رو گرفت زیر زمین رو آتیش زدن براشون هم مهم نبود حق با آتیش زیر زمینه یا برف رو پشت بوم ؟.
بعدشم پل دوچرخه رو از کنار دیوار برداشت و با مریم رفتن به دو چرخه سواری.





3 شخصا دوس دارم یه خروجی از امپ
مارتی فرد من بکنم تو کونم
و همین طور مثل سگ بالا پایین و چپ و راس بشم.

آهنگ ریو رو خیلی دوس دارم
و بعدیش رو و

ذوز دیز آو لست سپتمبر
ذوز دیز آر گان ان نایتس آر الون
ان یو.....





3 بعضی از تحلیل های دوستان فیلسوف مرا یاد
تحلیل های خودم از طرز تولد نوزاد در دوران پیش از پیش دبستان می ندازه!
...


پ ن:
آدم های عیاش قابل تحمل ترند چون بیشتر میکنند تا تحلیل!





3 سیت ان درینک پنی رویال تی





3 من آخرین سلول های مغزم رو هم تو قمار دیشب باختم
صدای منو از باک دخیره می شنوین
پرتوئین میسوزنم.
پهنای باندی واستون ندارم.
سو ساری
برید آهنگایی رو که من دوس دارم گوش کنید و به عکس های مورد علاقم نیگا کنید.
ازین کون بر نمی یاد چیزی جز ریدمون...
چقدر ناراحتم یا خوشحالم یا معلوم نیس چمه...
به قول کرمعلی
وای دونت یو گت اوتا مای سایت...

...





3 تعادل بی تفاوت من در فضا و زمان همراه با اجرامی با تغییرات گسسته در جرم
مستی نمودار ها را هم در نظر بگیرید ؟

این یهو دیدم تو کسشرای اسبق
##
#

تقریبا رو به موتم....
خیلی هپلم
24 ساعت در تب می سوزم
پدر شک کرده به رابطه احتمالی بین من و HIV

##
#


Thursday, March 10, 2005




3 شايد به دليل تشابه اين دايره ها و نوک ممه ها به نظر بياد اين دوتا پستون باهم مشابهن.
اما من مي خوام عرض کنم خدمتتون اين دوتا پستون صددرصد باهم متفاوتن.
پستون پيراميد تو دنيا ممنوع شده ولي پيش بيني مي شه تا سال 2100 بيش از 70% کس پتي ها با
پستون نتورک مارکتينگ در مجامع عمومي جنده گري بکنن.

فراز هايي از پرزنتيشن شرکت سيليکن کوست.





3 ديده ايد مردم شلوارتان را پايين مي کشند واز ديدن کير خايه ناراحت مي شوند.





3 خب ازین به بعد برای دیدن عکس می تونین به اینجا برین


Tuesday, March 08, 2005




3



Once there were green fields kissed by the sun
Once there were valleys where rivers used to run
Once there were blue skies with white clouds high above
Once they were part of an everlasting love
We were the lovers who strolled through green fields

Green fields are gone now, parched by the sun
Gone from the valleys where rivers used to run
Gone with the cold wind that swept into my heart
Gone with the lovers who let their dreams depart
Where are the green fields that we used to roam

I'll never know what made you run away
How can I keep searching when dark clouds hide the day
I only know there's nothing here for me
Nothing in this wide world, left for me to see

Still I'll keep on waiting until you return
I'll keep on waiting until the day you learn
You can't be happy while your heart's on the roam
You can't be happy until you bring it home
Home to the green fields and me once again







3






3





3 این هفته می تونه هفته خوبی باشه واسه یه فعالیت اقتصادی موفق .
تولید انبوه و فروش دیلدو از طریق N M و توزیع بین فمنیست های عزیز !
...
...
از پیچیده کردن مسائل ساده چس درد می گیرم .
حدئقل بهتره این مسئله ساده درد های ساده نباشه !
چون پیچیدن بدترش می کنه.


###

حال بهتره برای یک بار هم که شده خیلی جدی درباره
این مسئله یعنی فمینیسم نظر بدم:




خیلی جدی میگم.
دخترا بادکنکن .... دست بزنی میترکن



ازین جدی تر راهنداشت.
جدا می گم .





3


Monday, March 07, 2005




3 پاهایی رو می بینم بالای پله ها که تکون می خورن.
و ورق هایی که روی میز ریخته می شن.
و دستی که سرخ شده از سیلی قریب الوقوعی
حدس می زنم روحم رو توی خرابه های امیرآباد ،جا گداشتم

پاهایی به سمت تو برداشته می شدند.
گام هایی دیوانه...
که به چندین و چند ساعت پرسه هم راضی نمی شن.
و می تونه هنوز هم منو به هرجایی بکشونه .
به دنبال بچه 14-15 ساله ای که سقطش کردم وحالا دیوانه وار به دنبال رد فریادهاش می دوم .


#
#
#




دیگه نه !

جسد یه پیرزن باید بو میگرفت.
شب بود ،باب درمیزد .
اسلحه هاش رو زمین افتاده بود .
من سیگار به لب از کنارش رد شدم .
دستم رو آوردم بالا مچم رو چرخوندم که ساعت 3 شبه!
ولی هنوز هم باب در می زد.
وقتی برگشتم اثری ازش نبود.
شاید هم واقعا درای بهشت رو روش باز کرده بودن !
شایدم مدیاپلیر من قاط زده بود .





3


Saturday, March 05, 2005




3



Thursday, March 03, 2005




3 به سقفی فکر می کنید که اگر باشد یا نباشد چه فرقی می کند .
به سقفی فکر خواهید کرد که اگر فروبریزد یا نه چه بهتر یا چه بدتر ؟





3 بیا گم شیم اون دورا توشب
تو ترانه آونگهای زندانی
اگه شب های دورُ دراز بکشیم تو بی سقفی این حاشیه های بی عبور
باور می کنیم اینجا خوش رنگ ترین چمن های دنیا رو داره...

بیا گم شیم اون دورا تو شب
بند هامون رو می بندیم به دو تا درخت فرتوت
ازونا که دایره های تو در تو ش زیاده.
بعد تاب و تاب بازی.

بعد توت می چینیم و شاتوت
تا ناخونات بشه رنگ خون .

بعد هم ناثین لفت تو دو
آواز مرموز جنازه های خوش بخت رو هم که از بریم .





3 زیر پوست نمناک زمین یک ساکسیفون پیر نفس می کشد.
و خوب می داند که بر تمام مردگان چه گذشته است و خوب می داند
ارزش باد هایی را که دست ما را روی کلاهمان نگه داشته.

با این همه دست من خسته شده .
من که خوب نمی دانم برتمام مردگان چه گذشته !





3 عروس رو به قبله من برای آخرین بار بخوان ترانه آخرین پرتو جهان را...
بعد می گذارم ملکه در حالی که آخرین خنجر را در قلبت فرو می کند ...
فریاد برآورد اینقدر جون نکن...





3 من بدنیا آمدم در خانواده ماهیگیران .
هر روز را را سوار شتر می شدند و صحرا ها را به دنبال دریا ها می نوردیدند.
و شب ها ستاره را به هم می چسباندند و قلعه حیوانات بازی می کردند.
رییس فبیله می دانست تنها راه بازنماندن رفتن است .
تور رویا میبافتند منجمان اما برنده ماهی های لغزان دریا بودند که
آزادانه به هیچ خشکی غیر ملموسی دل نمی بستند .
بعد از خواب می پری می بینی امشب هم غذا ماهیس .
آرزو می کنی کاش رییس قبیله بودی ...


Wednesday, March 02, 2005




3






3


ARCHIVE
October 2004  November 2004  December 2004  January 2005  February 2005  March 2005  April 2005  May 2005  June 2005  July 2005  August 2005 
H A 6
2 P A
H O M E
M A I L
X M L