Wednesday, November 24, 2004




3 وقت زیاد ه
بیا زندگیمونو تو جزییات بی ارزش گم کنیم
بیا روی علفا دراز بکشیم پرت شیم یه جای نامربوط
بیا می خوام معجزاتم رو نشونت بدم بلکه بهم ایمان بیاری
بیا تا هنوز درست همو نشناختیم از از نا دانی هامون لذت ببریم.
ذهن من می خواد سیاهی زیر چشمهاتو دنبال کنه ببینه به کجا میرسه
ذهن من هنوز آدم ها رو منحنی میبینه
ذهن من مثه یه بچه هنوز داره بزرگ میشه
ذهن من دنبال جیز ترین تجربه ها است
من هنوز غروب خورشید رو میپرستم
من هنوز از سرسره بازی لذت می برم
من هنوز کلی راز دارم که هیچ وقت افشا شون نمی کنم
من هنوز موقع نوشتن گلودرد می گیرم
...
تا کی؟


Comments: Post a Comment
ARCHIVE
October 2004  November 2004  December 2004  January 2005  February 2005  March 2005  April 2005  May 2005  June 2005  July 2005  August 2005 
H A 6
2 P A
H O M E
M A I L
X M L