Sunday, December 19, 2004




3 چشم هایش قرمز بود
انگار
جنایت فجیعی را
و خونش در چشمانت پاشیده شده باشد
قدم میزدیم و او می خندید
ومن هم
وفریاد هایی که مویرگ های شقیقه هامان را منفجر
گویی که دنیا بچرخد ولی تو
آقای دکتر می شود تعریف احمقانه خود را از سکته بیان کنید
آقای مهندس کیرم در ما تحت سد هایی که خراب می شود یا نمی شود

میبینید بی تربیت

علی کوچولو ها بزرگ شده اند
در هر و کلون ها و کاشی ها و حوض ها و ماهی ها، همه و همه....
چه کسی کی کجا چقدر غم کم دارد تا خود را بسازد
چه کسی نسخ کپک زدگی است
امشب به همه تجاوز خواهم کرد
باید همه را کشت
فریاد زد و خندید و خونشان را در اینجا به تصویر کشید
انگار
چشم هایم قرمز شده است.


Comments: Post a Comment
ARCHIVE
October 2004  November 2004  December 2004  January 2005  February 2005  March 2005  April 2005  May 2005  June 2005  July 2005  August 2005 
H A 6
2 P A
H O M E
M A I L
X M L