Tuesday, December 14, 2004




3
کارن همینطور بی توجه به من پارو میزد.چقدر ازینکه نسبت به مسافرش بی تفاوته بدم می یومد
یا اینکه خوشم می آد.جذاب نیس!
نمی دونم چرا اینقدر این روزا باهاش احساس همدردی می کنم.
نگاهش اغلب به غروب خورشید ه.دستای پینه بسته اش پارو ها رو تکون میده هنوز.هنوز هم قایقش روی آبه
هنوز هم قایق ها روی آب می مونن.
اونقدرا هم بد اخلاق نیس که می گن.اصولا ما یونانی ها آدم های باشعور و دروغگو و خیالبافی هستیم.
مسافرا از سرما میلرزن یا از دریازدگی یا ترس....
چه فرقی میکنه کارن بایذ تلالو نورقرمز غروب رو تو موج ها تحمل کنه
کارن قصه ما مسافر همیشگی دریا هاس. با قایقی که روز به روز بزرگتر میشه .برای هر کی بجز خودش این بلیط مجانی رزرو شده.هر کی به جز خودش ....
هنوز هم به غروب خورشید حسرت می خوره...هنوز هم جواب سوال های منو نمی ده .
هنوز هم قایقش رو دوست داره تو رود های سربی جهنم بندازه .
هنوز هم دوست داره عصیان کنه.
من شک ندارم.
دوست داره بمیره
اگه می تونست تکون بخوره از جاش .
اگه دستاش می تونسن این پارو های لعنتی رو ول کنن...!
هنوزم هیچ کس نمی گه که ما چمونه؟
هنوز اون به غروب خورشید حسرت می خوره و من به طلوعش و بر عکس اون چیزی که گالیله مادر قحبه گفته خورشید دور زمین میگرده و می گرده و می گرده...
میگرده و می گرده و می گر د ه . . .



Comments: Post a Comment
ARCHIVE
October 2004  November 2004  December 2004  January 2005  February 2005  March 2005  April 2005  May 2005  June 2005  July 2005  August 2005 
H A 6
2 P A
H O M E
M A I L
X M L