Wednesday, February 09, 2005




3 الان حدود دوساعته که دارم به طور مداوم با تام ميخزم
يوهو
گوشام سوت ميکشه که خب اونم از بي خوابيه
...
شنيدين ميگن يه روز به يه شهر حمله شد
و کنار پادگان اصلي شهر تويه آپارتمان قديمي
روي نرده تراس نيم متريش يه دختر که لباس هاي ارزون قيمت قهوهاي سوخته تنش بود استريپتيز مي کنه
و تمام سرباز هاي شهر
وشهر سقوط مي کنه
وتمام سرباز هاي دشمن
همه محوه محو
و دختري که معلوم نيس از چه شرابي اينقدر مسته وبا کدوم آهنگ داره بدنش رو تکون ميده
وبرعکس اونچيزي که به نظر مي رسيد
همه آدمهاي داستان سقوط مي کنن بجز دختره
.....


Comments: Post a Comment
ARCHIVE
October 2004  November 2004  December 2004  January 2005  February 2005  March 2005  April 2005  May 2005  June 2005  July 2005  August 2005 
H A 6
2 P A
H O M E
M A I L
X M L