Sunday, February 27, 2005




3 دلم فرفره می خواهد و قهرمان و دختری آوازه خوان در غرب وحشی
و جویدن گلوی حکام ستمگر در عهد میتی کامان
وآتاری با جویستیک ها سالم در تابستان های بیکاری وشرکت همراه مولکول های آب در چرخه کتاب علوم
و در رفتن از زندان آلکاتراز با شیوه های محیرالعقول و کمک به پدربزرگ مرحوم در تهیه یا نظافت چوب سیگار
و مسافرت گله ای با اتوبوس یا قطار
و گم کردن دمپایی در دریا و بوسیدن آدم های مهربان و چاق
مخصوصا اگر کچل باشند.
دید زدن محتویات حمام از همان سوراخی که درست کرده بودم.
دکتر بازی به با تخلیص و تصرف در داستان های ژول ورن.
و...
واقعا چیزهای بزرگی هستند؟


Comments: Post a Comment
ARCHIVE
October 2004  November 2004  December 2004  January 2005  February 2005  March 2005  April 2005  May 2005  June 2005  July 2005  August 2005 
H A 6
2 P A
H O M E
M A I L
X M L