Thursday, March 03, 2005




3 من بدنیا آمدم در خانواده ماهیگیران .
هر روز را را سوار شتر می شدند و صحرا ها را به دنبال دریا ها می نوردیدند.
و شب ها ستاره را به هم می چسباندند و قلعه حیوانات بازی می کردند.
رییس فبیله می دانست تنها راه بازنماندن رفتن است .
تور رویا میبافتند منجمان اما برنده ماهی های لغزان دریا بودند که
آزادانه به هیچ خشکی غیر ملموسی دل نمی بستند .
بعد از خواب می پری می بینی امشب هم غذا ماهیس .
آرزو می کنی کاش رییس قبیله بودی ...


Comments: Post a Comment
ARCHIVE
October 2004  November 2004  December 2004  January 2005  February 2005  March 2005  April 2005  May 2005  June 2005  July 2005  August 2005 
H A 6
2 P A
H O M E
M A I L
X M L