Sunday, March 20, 2005




3 یکی دیگر از چیز های مزخرف دفترچه خاطرات است.

پای آدم را در گذشته گلی می کند .
ولی خب گاهی هم بد نیس ...
مثلا ینکه می بینی سال گذشته اول فروردین به چه چیزی فکر می کردی :
"خب من هم روزی از روز های گرم به دنیا آمدم .
و خدا مرا به پدر و ادرم هدیه کرد .
داستانی که می دانیم...
...
...
و تولد ترس
زخم ها و زخمه ها به گذشت زمان ایمان داشتند
و من به باور خطی مستقیم به طول بی نهایت نقطه ....
...
...
کم کم عبور سایه ها مرا به دین قدرت پتک ها درآورد
ولی هنوز زندگی انگار
چون انگشت اشاره یک فرشته عریان مرا به خود می خواند .
...
...ومن می آمدم.
و بلوغ کم کم از راه می رسد.
و ذهن کال من
به ادراک لمس ،می رسد.
...
ولی هنوز خط مستقیم
امتداد باور مرا به بهشتی هدایت می کرد .
که توپ های غلطان زردش ...
بی هیچ تمنایی تا بینهایت می جهند و می روند و...
...
و عشق گرمای سوختن است و این قبیل مزخرفات
و سرمای پیوستن اشک و نسیم و آه...
و آرزوهای یک انسان خوب...
و ترس های یک موجود غریب ...
....
....
امشب ،چهار و نیم بامداد اول فروردین 1383 دلم می خواهد کاری بکنم
برای خرگوش کوچکی که از سردی شب ها یا عبور سایه ها
به گوشه تاریک یک دیوار پناه برده و
مثل بید میلرزد.
اما خیابان زمان یک طرفه است و...
...
..."


نمی دونم چرا اینقدر تعطیلات عید برام تنفر برانگیز بوده
بهر حال عیدیتون رو تو حشیش گذاشتم.
سال بهتری داشته باشین.


Comments: Post a Comment
ARCHIVE
October 2004  November 2004  December 2004  January 2005  February 2005  March 2005  April 2005  May 2005  June 2005  July 2005  August 2005 
H A 6
2 P A
H O M E
M A I L
X M L