Monday, April 25, 2005




3 من خسته شدم ازین شخصیت موهوم و ناخودخواسته
می خوام افشاگری کنم.
من قبلا اینقدر پارانویا نبودم تا اینکه
روزی دستم را در دماغم کردم و آمدم که محتویاتش را بمالم به تیر چراغ راهنمایی
ازین چشمک زن ها
و از آنجا که آنجا بر از سیم های لخت بود و آب مماخ من مرطوب و رسانا
این وبلاگ تاسیس شد.

پ ن : حالا فهمیدی چی شد که تصمیم گرفتم بنویسم.


###

نامه ای به 16 سال قبل و اولین سکس پارتنرم
(البته اگه بشه اسم متعجب ، شاشیدن یه دختر و پسر 6 ساله روبروی هم رو سکس گذاش !)

اشتباه فکر می کردی مادر جنده، من از خواهر بزرگت که قیافش شبیه تو وننه ی انترکیبت بود خوشم نمی اومد.
من دلم می خواس به پستون های اون بزرگ بزرگه آویزون شم ، که نشد دیگه !
شنیدم ازدواج کردی می خواس به وسیله بهت بگم خاک بر سرت

###

آهان یادم آمد.
من دیشب در خواب کمر به کون کسی بستم که اینچنین بوی گه می دهم الان.

برم حموم.

پ ن : ازونجایی که اگه من بگوزم و اینجا راپرت بدهم کلی
روشن فکر و پست مدرن و عجب آدم خفنی...
این مطالب سخیف یا صخیف یا ثخیف
و به خوردتون می دهم .


###

پ ن : کلمه پی نوشت رو گاییدیم .


Comments: Post a Comment
ARCHIVE
October 2004  November 2004  December 2004  January 2005  February 2005  March 2005  April 2005  May 2005  June 2005  July 2005  August 2005 
H A 6
2 P A
H O M E
M A I L
X M L