مثل بو کردن گل از پشت شیشه میمونه
با کاندوم
Friday, December 31, 2004Thursday, December 30, 20043
امروز دیگر مهم نیس باد از چه سمتی می وزد جاده ها به کجا میروند وچه کسی فانوسک ها را در مسیر روشن و خاموش می کند. به راهنمایی در ختان نیز گوش نخواهم داد تنها می خواهم چراغ های قرمز را رد کنم وبه چراغ های سبز دهن کجی کنم. هر جا که می شود رفت یا دور خود چرخید چه فرقی می کند؟ اصلا امروز من یک متغیر تصادفی هستم چه کسی جرات دارد که پیشبینی کند کی ،کجا، چرا پیاده می شوم و میخندم به تمام مسیری که پیمودم ویک نخ سیگار دود میکنم و میگذارم که کبودی لب هایم امضایش کند. بعد دوباره جاده ها از خواب می پرند دوباره کابوس تونل ها،وقتی فریاد من میپیچد و میپچد و می پیچد دوباره هتک حرمت مسیر های بکر دوباره بوی گرد و خاک 3 ناخن و شیشه3
جدیدا روی نرو رفته
این مطلب که دنیا آنقدر کیریس که همه حتی اگر چیز کوچکی بدست آورند مجبورند با چنگ و دندان به آن بچسبند دقت نکردید روی تعصبات و فیگور های اطرافیان انگار که مجبور باشند خودشان را به جلو بکشانند. به هر وسیله ای مسخره نیس؟ نه ،روی اعصاب نیس؟ Wednesday, December 29, 2004Tuesday, December 28, 20043
این روزها بود که اولین بار خدا دلش سوخت و برای همزاد نخستین من افیون را آفرید.
خدا ارحم الراحمین و کاسب الکاسبین است همین روز هاست که دیگر باید بفهمد چه گند گنده ای زده است اگر بفهمد. 3
ساعت چند بامداد است و هوا سرد
سوزها به شیار های قدیمی این خانه فرسوده سرک می کشند و من آرام گرفته ام. و در انتظار هر اتفاقی که بیفتد. مثل گلودردی که امروز مرا کله پا ما می کند و بهترین چیزهایم و بزرگترین سرمایه هایم روز به روز ،بیشتر و بیشتر به گا می روند. پ ن :گا اسم شهری است که در آن از ناقوس کلیسا تا کون باد کرده پریسا ،همه وهمه و همه ،آرام و بی صدا، کپک زده اند یا در حال کپک زدن هستند . Monday, December 27, 2004Sunday, December 26, 20043
پير مردی که روی شن های روان به دنبال قاب کردن سطح زندگی بود
و شايد در اوج سعادت خواهد مرد گرچه قاب هايش زير نور خشک خورشيد سالهاست که زنگ زده اند و پوسيده اند 3
سلام ر جان
اگه وبلاگ داشتی وبلاگ خوبی داشتی خوشحال می شدم اگه به ما هم سرمی زدی چون می خواستم يک پست حرومت کنم: تيک ذيس ديلدو Saturday, December 25, 20043
زیاد لازم به بررسی نیس
چروک های روی صورت زندگان و مردگانشان قابل رویت است عزیزم قهرمانان زندگی در دهه شستاد هفتاد را می گویم که شما فر پشمشان هم نمیشوید خب البته این همه جنازه ریخته خب تو هم روشون یا توشون یا هر جور دیگه... Friday, December 24, 20043
Look at me now I've got no religion Look at me now I'm so vacant Look at me now I was a virgin Look at me now grew up to be a whore And I want it I believe it I'm a million different things And not one you know Hey and our mommies are lost now Hey, daddy's someone else Hey, we love the abuse Because it makes us feel like we are needed now But I know I wanna disappear I wanna die young and sell my soul Use up all your drugs and make me come Yesterday man, I was a nihilist and now today I'm too fucking bored by the time I'm old enough I won't know anything at all Hay, and our mommies are lost now 3
مگس ها و یا زنبور ها و یا حتی گنجشک ها را دیده اید
که چگونه خود را به شیشه پنجره ها می کوبند نیازی هم نه به توضیح است نه محاکمه بله لابد رابطه ای هست بین این و آن. پ ن: ... 3
اگر کافکا روز و حال ما را می دید
یک فکاهی کوتاه می نوشت درباره مسخ شدن ایرانیان البته بجای سوسک از پیاز استفاده می کرد شک ندارم. Thursday, December 23, 20043
When no words are spoken and please are ignored Your tears go unnoticed, will you say enough? When prayers are unanswered and your calls are unheard The pain cuts right through you, have you seen enough? When you give everything and the feeling is gone All the giving is fake, did you fake enough? When you take everything and you stay too long When there's nothing left, did you take enough? It all seems so deceitful and the verdict is lies A black cloud of indecision compromised your life When judgement has failed you When your own heart's impaled you Your wandering mind has destroyed you Will you ever know when? 3
با سه سوت
میشه کفی زندگیت رو پر کنی بعد مثل بالون بری رو هوا من مطمئنم راز عجیبی در دود ها نهفته است که فقط فندک ها می فهمند. 3
هیکلش رو از تو دستشویی به زور می کنی می ندازی توی حموم
دست شویی رو آب می گیری هنوز شیر حموم رو باز نکردی که میگه آب نگیر بهم باور کن حالم خوبه باور کن حالم خوبه خب باور می کنی... Wednesday, December 22, 2004Tuesday, December 21, 20043
يه ترانه سنگين هست
احتمالا جز باشه نه من مي تونم بخونمش نه شما مي تونين بشنوين ...نميدونم كه چرا اينجا مي نويسم اي حرفارو شايد مي خوام بارش سبك شه و سبك شم و... Sunday, December 19, 20043
این روز ها حس غریبی دور و بر لحظه هایم پرسه می زند
این روز ها هوا سرد شده و پیکر بی هوش زندگی در بستری از سرمستی و بی خیالی آرام گرفته آرامش ابدی این روز ها یا تف می کنم یا آب دهانم را میبلعم یا گلویم خشک خشک است این روز ها فکر می کنم و فکر میکنم و هیچ این روز ها چشمانم همه چیز را آرام می بیند گویی همه چیز را صد ها بار میبیند گویی که زیاد بشنوم این روز ها تحمل احمق ها را ندارم لبخند می زنم اما خراشی در گوشه ای از ذهنم تیر می کشد و نیاز من و میل من به فریاد کشیدن با تمام حجمی که یک احمق را خفه می کند در گلویم به سمت پایین سر می خورد آدم هایی که نمی فهمند یا نمی خواهند بفهمند یا با اینکه میفهمند... در اطرافشان چه می گذرد و پیکر بزرگ و بی تفاوت زندگی که تمام اندام های خود را رها کرده در این این مزرعه عجیب تا... و صدای خرناس جاودانش که گوشم را پر کرده آب دهان را می بلعم. 3
وقتی تور اول پاره شد لذت بردی
و دوم هم و شاید چندم هم و سگ مستی و ترس و یا تور های آخر اونقدر بافتشون درشته ویا من اینقدر کوچولو و یا هردو که حسشون نمی کنی و با این شتاب و اون سرعت قبل از فرود در بینهایت خفه می شی خفه 3
چشم هایش قرمز بود
انگار جنایت فجیعی را و خونش در چشمانت پاشیده شده باشد قدم میزدیم و او می خندید ومن هم وفریاد هایی که مویرگ های شقیقه هامان را منفجر گویی که دنیا بچرخد ولی تو آقای دکتر می شود تعریف احمقانه خود را از سکته بیان کنید آقای مهندس کیرم در ما تحت سد هایی که خراب می شود یا نمی شود میبینید بی تربیت علی کوچولو ها بزرگ شده اند در هر و کلون ها و کاشی ها و حوض ها و ماهی ها، همه و همه.... چه کسی کی کجا چقدر غم کم دارد تا خود را بسازد چه کسی نسخ کپک زدگی است امشب به همه تجاوز خواهم کرد باید همه را کشت فریاد زد و خندید و خونشان را در اینجا به تصویر کشید انگار چشم هایم قرمز شده است. 3
لذت می برم از آدم هایی که از معتاد شدن به هر چیز می پر هیزند
از بوی خوش زن گرفته تا سیخ داغ و تل از شمیم متعفن زندگی تا بلعیدن هر چیز .... Friday, December 17, 20043
یه مقدار زرزر کنم خدمت دوستان عزیز:
بهتره خیلی طول نکشه که بفهمی دنیای زیر برف بالاخره خسته کننده س. یه سال -2سال- 10سال-.... خاک برسر کبک بدبختی که تمام عمر... اول و آخر باید بفهمی که خطوط منحنی آدم ها رو نمی شه با خط کش های صاف و صوف دوران دبستان ... دوم اینکه از روی حرف آدم ها یا نوشته هاشون نمی شه درست شناختشون.حدئقل اینکه چیز هایی که آدم ها پنهان می کنن راهنماهای بهتری هستن تا چیز هایی که بروز می دن. سوم اینکه فقط یه حرف کلی در مورد این دنیا و آدماش صادقه : اونم اینکه تمام احکام کلی کسشر ومزخرف هستن هیچ گونه تناظر یک به یک در مجموعه های انسانی وجود نداره پس جای اینکه آدم ها را باهم مقایسه کنی با خودشون مقایسه کن . اصلا مقایسه نکن.مقایسه کردن آدما حقیقتا یعنی جنده کردنشون. من خودم به شخصه آدم ها رو به سه دسته تقسیم کردم: آدم هایی که با هاشون حال می کنم یا نمی کنم یا فرقی برام نمی کنن. که البته اصل خوش ترتیبی هم دارن و گاهی بهم می خوره ..... خیلی هم نباید این جور مسائل رو تو آزمایشگاه حل کرد. خود به خودش بهتره آخر اینکه بدونی اونچیزی که ممکنه تو رو قانع کنه استدلال های منطقی و پایه ای همراه با دلایل بی چون و چرا نیس. بازم یه چیزی از جنس حس حال کردن یا نکردنه به همین خاطر که... اوه چقدر مزخرف بافتم. بیخیال دیگه ...همین فقط خیلی خوبه آدم یاد بگیره سکوت بشنوه و با سکوت حرف بزنه.... البته این زر زر هایی که ارائه شد نشون داد که احتمالا بنده خودم هنوز... 3
گاهی وقتا فقط طعم شکلات نیس که واسه آدم لذت بخشه.
بسته بندیش هم آب دهنه آدم رو را میندازه! اما حالا یه پوست شکلات خوش آب و رنگ تو خالی... تبدیل شدی به مسخره بازی های دوران طفولیت... بی خیال... هنوز هم پوست شکلات ها برام جذابن... Wednesday, December 15, 20043
So, so you think you can tell Heaven from Hell, blue skies from pain. Can you tell a green field from a cold steel rail? A smile from a veil? Do you think you can tell? And did they get you to trade your heroes for ghosts? Hot ashes for trees? Hot air for a cool breeze? Cold comfort for change? And did you exchange a walk on part in the war for a lead role in a cage? How I wish, how I wish you were here. We're just two lost souls swimming in a fish bowl, year after year, Running over the same old ground. What have you found? The same old fears. Wish you were here. 3
در آینه
دیروز کودکی دیدم با اندامی نامتناسب چشم ها و سوراخ های بزرگ ودست های بلند و قد کوتاه شکم کوچک و.... وحشت کردیم از هم Tuesday, December 14, 20043
کارن همینطور بی توجه به من پارو میزد.چقدر ازینکه نسبت به مسافرش بی تفاوته بدم می یومد یا اینکه خوشم می آد.جذاب نیس! نمی دونم چرا اینقدر این روزا باهاش احساس همدردی می کنم. نگاهش اغلب به غروب خورشید ه.دستای پینه بسته اش پارو ها رو تکون میده هنوز.هنوز هم قایقش روی آبه هنوز هم قایق ها روی آب می مونن. اونقدرا هم بد اخلاق نیس که می گن.اصولا ما یونانی ها آدم های باشعور و دروغگو و خیالبافی هستیم. مسافرا از سرما میلرزن یا از دریازدگی یا ترس.... چه فرقی میکنه کارن بایذ تلالو نورقرمز غروب رو تو موج ها تحمل کنه کارن قصه ما مسافر همیشگی دریا هاس. با قایقی که روز به روز بزرگتر میشه .برای هر کی بجز خودش این بلیط مجانی رزرو شده.هر کی به جز خودش .... هنوز هم به غروب خورشید حسرت می خوره...هنوز هم جواب سوال های منو نمی ده . هنوز هم قایقش رو دوست داره تو رود های سربی جهنم بندازه . هنوز هم دوست داره عصیان کنه. من شک ندارم. دوست داره بمیره اگه می تونست تکون بخوره از جاش . اگه دستاش می تونسن این پارو های لعنتی رو ول کنن...! هنوزم هیچ کس نمی گه که ما چمونه؟ هنوز اون به غروب خورشید حسرت می خوره و من به طلوعش و بر عکس اون چیزی که گالیله مادر قحبه گفته خورشید دور زمین میگرده و می گرده و می گرده... میگرده و می گرده و می گر د ه . . . 3
بله
به این ترتیب: ساعت 4 وسط کلاس تلفن :زومبی بیا کنسرت متال تو متالورژی ، خیلی رله ... بعد به سمت فنی حرکت می کنی تو را ه انت می گیره میری پارک لاله واسه قضای حاجت من یه عادت دارم بعد از شستن سوراخ کون هی مثه ننو خودم بالا پایین می کنم تا خشک خشک بشه اصلا باشرت خیس احساس گهی بهم دست میده بعد این حرکاتم گاهی سرعت می گیره خفن تازه یه عادت دیگه هم که دارم اینکه وقتی فکر می کنم زمان از دستم در میره بعد یه عادت دیگه که دارم اینکه تو دستشویی خیلی فک میکنم بهترین جاس واسه فک کردن...زود هم به نتیجه میرسی ،تازه نتیاج رو به عینه هم مشاهده می کنی بعد یه جفت بوت آشغال هم دارم که وقتی اون حرکات آونگی بعد از شستشوی مقعد رو انجام میدم یه سر و صداهای عجیب میده خیلی ضایع و بلند (در اردر تپاندن)سگ فرم نتیجه کسشرهای بالا اینکه وقتی به خودمون اومدیم و در رو باز کردیم دیدیم سه تا جوون اسکل به در دستشویی ما خیره شدن و اینا دیدم بهتر اینکه بگم "آخیش زدم راحت شدم" خندم گرفت اونها هم خندیدن حالا مگه امیر آباد میرن این کس کشا حالا مگه ترافیک میذاره ماشینا تکون بخورن حالا مگه این پیرسگ ول میکنه مارو این پیرزنه هم ما رو گایید در باره سیاست های انگلستان و آمریکا و فرهنگ بی نظیر ایرانی و حکومت چقدر بده و این مزخرفات میرسی به فنی اقا باید روی زمین بشینی جا نیس "ای کس عمت" می ری رو زمین که آقا بخونه "گروههdash" یعنی من باز انم گرفتا موسیقی خدا! حتی اگه فلوت به کون میگوزیدن باز هم اینقدر نمی ریدن خوشبختانه پارت اول تموم شد و زدیم بیرون اومدیم چهل دقیقه تا خونه پیاده روی کردیم و همین دیگه اتفاق خاصی هم بعدش نیفتاد البته اتفاق های بالا هم خیلی خاص نبود ولی خب دیگه! Monday, December 13, 2004Sunday, December 12, 20043
آرام و بی صدا
در این دور دستی که نمیبینی ملالی هم نیس تنها هم نیستم اینجا تمام خطوط موازی به هم برخورد کرده اند 3
standin' in the corner of toulouse and dauphine waitin' on marie-ondine I'm tryin' to place a tune under a louisiana moonbeam on the planet of new orleans in a bar they call the saturn and in her eyes of green and somethin' that she said in a dream inside of my suit I got my mojo root and a true love figurine for the planet of new orleans new orleans - the other planet with other life upon it and everythin' that's shakin' in between if you should ever land upon it you better know what's on it the planet of new orleans now I'm tryin' to find my way through the rain and the steam I'm lookin' straight ahead through the screen and then I heard her say somethin' in the limousine 'bout taking a ride across the planet of new orleans if she was an ace and I was just a jack and the cards were never seen we could have been the king and the queen but she took me back to her courtyard where magnolia perfume screams behind the gates and the granite of the planet of new orleans Saturday, December 11, 20043
دمدماي صبح بود .
کاغدي جلوم بود مملو از مزخرفات در باره نسيم سرد صبح گاهي و کارهاي انجام نشده و انفجار اعصاب هايي که به نوبت تو هفته صف کشيدن ... حدودا يه چند دقيقه رفتم يه کاري کنم وقتي برگشتم ديدم کاغذ سفيده و هيچي ... سفيد سفيد با خودم گفتم لابد بردمش با خودم دستشويي و مثلا اين يه کاغذ ديگس.... رفتم يکم تحقيق و تفتيش کردم برگشتم ديدم همون کاغذ سفيد قبلي هم غيبش زده... .... اي بابا يعني من رواني شدم؟ نه به نظر مي آد دنيا داره از گيج بودن ما آدما سو استفاده مي کنه . به نظر مي آد دنيا داره از گيج بودن ما آدما سو استفاده مي کنه . Friday, December 10, 20043
هیچ چیز وحشتناک تر از لمس ناشناخته هایت نیس
هیچ چیز وحشتناک تر از لمس وجود چیز هایی که اعتقاد داری وجود ندارند نیس گاهی وحشت چه می چسبد. 3
در این مه غلیظ
چقدر همه چیز ،آن چیزیس که باید باشد. انگار چشمانم هیچ چیز را هرزه نمی کند. همه با هویت خودشان به ذهن تو نگاه می کنند. وبوی دریچه آینه ی بزرگ می آید. از دنیای دوبعدی تصاویر به عمق درک پرواز کرده ای انگار. Thursday, December 09, 20043
If I had to touch feelings I would lose my soul The way I do I don't have to think I only have to do it The results are always perfect And that's old news Would you like to hear my voice Sprinkled with emotion Invented at your birth? I can't see the end of me My whole expanse I cannot see I formulate infinity Stored deep inside me I don't have to think I only have to do it I can't see the end of me My whole expanse I cannot see Wednesday, December 08, 20043
این قدر دست و پا نزن
خوب میدانی که خوب میدانیم که چه خبر است من راحتم از اینکه راحتم نه ازینکه تو ناراحتی و و دقیقا ناراحتم ازینکه ناراحتم نه ازینکه تو راحتی من به هیچکدام از ضمایر فاعلی و مفعولی افتخار نمی کنم در این روزهایی که سیاهی و سپیدی... نسخ بودن و نئشگی... نو بودن به قیمت بی صفتی.... اینقدر گرانبهاست من به دنبال آرامش خودم هستم همین وحدودا فقط همین 3
رود خانه پیر به مسیر همیشگی ادامه می دهد.
نه معنی مرگ را خواهد فهمید نه خود آن را این جسد باد کرده ماست که بر روی آب کپک زده هنوز رودخانه زلال است و بی تفاوت در مسیر همیشگی خود جریان دارد ما را هم در بزرگی خود حل می کند. Tuesday, December 07, 20043
به اين ترتيب :
کونده = خودم کونده بازی = پست من موضوع = يه کسخل که دهن ما رو سرويس کرده ..... ..... 3
ذوستان از اين کونده بازي ها متنفرم
اينهم اميدوارم دفعه اول و آخر باشه. اينجا توالت فرنگي خودمه مي خوام راحت باشم توش ویرایش:این متن رو واسه یه شخص خاص نوشتم که اصولا وبلاگ نداره.حالا هی(....( Monday, December 06, 20043
Now I start to see Feelings gone all bleak not wanting to see all the faces turning weak Nothing to feel for Nothing to feel Nothing to feel at all Blue face come my way Forget all I have to say Nothing for to pray Nothing more to say Sunday, December 05, 20043
هميشه از چشم اخرين هنرپژوه خود نگين انگشتر بسازيد تا بداند چقدر با او مهربان بوده ايد
سپس در حالي که در تنهايي خود به تنهايي خود مياويزيد دست سردش را در دستان خود گرم کنيد با قلمویِ مو هايش آسمان خود را رنگ بزنید از سياه گرفته تا هاي لايت آرامش زندگان طالب بينايي هستند و مردگان بينا تر پاهاشان را از سقف بیاویزید تا بوي تعفن شان را با رنگ ناخن هايشان استشمام کنيد از گوشتشان خورشت غرور بپزيد و از پوستشان پتوي شعور بدوزيد قلبشان را در سطل های زباله بیندازید تا شهروند نمونه باشيد مغزشان را به گوسفندهايي که نارسايي مغزي دارند اهدا بنمایید و با استخوان هايش سگ هاي گشنه را در ميدان شهر اطعام کنيد. باشد که ارضا شويد که خداوند با ارضا شدگان است. 3
چند جمله حرف حساب:
با تشکر از دوستانکه به هر جهت کوچولو نوازی کردند في الواقع هدف از تولد اين وبلاگ ايجاد زمينه و بستر فرهنگي مناسب جهت گاییدن اصل copyright بوده و حقيقتا عملکرد قابل قبولي هم داشته.پس بقیه دوستان هم شرتتشون رو بچسبند که ممکنه فردا پس فردا عکس کس و کون خودتشون رو در اين وبلاگ مشاهده کنن. 3
Broken down, feeling naked Leaving me unfulfilled Promising compromise Championing mediocrity I reveal a deceiver In the highest seat in the land His idle hands the Devil's workshop Generate more smoke than heat Time and time again What you said ain't what you mean Even if all my bones are broken I will drag myself back from the edge to Kill the King, The King is dead, Long live the King I am the King, God save the King A new precedent in pain, a new precedent in pain Mankind is blown to dust, mankind is blown to dust An explosion of the Brain, an explosion of the Brain Spontaneously combust, spontaneously combust to Kill the King, The King is dead, Long live the King Saturday, December 04, 20043
No one seems to care anymore I wander through this night all alone No one feels the pain I have inside Looking at this world through my eyes No one really cares where I go Searching to feel warmth forever more The wheels of life they turn without me Now you are gone... eternally 3
از خواب می پرم.با چند نفس عمیق به حالت عادی برمی گردم.یهو بی اختیار دستم رو روی قلبم می ذارم.تو خواب تازه از دکه سیگار گرفته بودم و تو جیب پیرهنم گذاشته بودم.اعصابم خورد می شه.چقدر تو این خونه لعنتی بدون سیگار تنهام.پاهام خواب رفته.هوا چقدر سرد شده.پتو رو دور خودم می پیچم تا یه زیر پیرنی تی شرتی چیزی پیدا کنم.به نظر می آد کسی خونه نیس.همیشه همینطوریه کسی که خونه نباشه خیلی مرده و همینجوری میشه. چیزی پیدا نمی کنی که بپوشی همونطوری پتو پیچ پشت کامپیوتر می شینی روشنش می کنی و شروع می کنی به نوشتن.بعد می خوای اون چیزی رو که هستی بنویسی هی می نویسی که شاید خودش بیاد بیرون.ولی...
به همینجا ها رسیدی... از امتحان نخونده فردا بنویسم یا ازخونه ای که قرار بفروشیم یا از سیگاری که بین انگشتام نیس یا هرچی فرقی نمی کنه .اونچیزی که میخوام بگم نیس. هوا سرد شده .حالا دارم به مزخرفات صفحه create new postنگاه می کنم. کتیل هم که داره کار خودش رو می کنه. منم باید تنهایی وحشتناک این خونه قدیمی رو تنفس کنم. دستهای بی حوصلم که به سختی از لای پتو بیرون میاد که یه کلمه تایپ کنه ولب هام که بیصدا آروم تکون می خوره هنوز پاهام مور مور می کنه.از این بالا به پاهای منجمدم نگاه می کنم.ای بابا... خونمون رو هم که داریم می فروشیم.احتمالا یکم چی می گن...بی خیال باید برم دنبال کارام .باید یه چیزی بپوشم .هوا خیلی سرد شده... فعلا Friday, December 03, 20043
Father time, I'm running late I'm winding down, I'm growing tired Seconds drift into the night The clock just ticks till my time expires You were once my friend Now I know I can't tie your hands The days I saved I couldn't spend They fell like sand through the hourglass No time to lose, no time to choose Time taking time, it's taken mine Scenes of my life seem so unkind Time chasing time creeps up behind I can't run forever, and time waits for no one Not even me An enemy I can't defend My final place a deadly end Life's just a speck in space Dreams of an eternal resting place I can't get any younger Time has brutal hunger Wednesday, December 01, 20043
اصلا می دانستید که من عاشق خاک ها ی زشت و باکره ام.آسفالت های زنگ زده زیر ناودان،پشت بام های بی انتهاو یاهر سوراخ حقیری که برای یک حشره آواره می تواند یک انتخاب باشد.هیچ فکر کرده اید حشرات چقدر در انتخاب مسیر خود مختارند؟
راز هایی دارم که خود نیز نمی دانم.راز هایم را بین چراغ های مبهم بزرگراه گم کرده ام.وجودم را باد هرزه ای بدست خودبرده است و من هنوز انگشت به دهان به دنبال راه گم شده ام میگردم.مطمئنم در بین این سطل آشغال ها ،در عمق جویهایی که حتما ناشناسی در آنها شاشیده است ، در لابلای ظهرهای کلافگی وعصرهای خستگی و شب های بیدار،درکنار تمام واژه ها ،داستان ها و تصاویر کشف شده ونشده ،توهم مریض ورویا های نا گریز من هنوز نفس می کشند،بخارشان را روی عینکم می بینم. مثل تمام هویت های غیر قابل انکار . خاطراتی که یادم نمی آید.مانند پژواک آواز هایی که کجا شنیده ام.مثل تمام تصنیف هایی که بینهایت حرف میم است. کلماتی چون فاصله،خط کش جملاتی چون "خط از بینهایت نقطه..." و در این بین چه چیز ملموس تر ازساعت های قدیمی است که بابابزرگ ها در جیب می گذاشتند و اگر هر روزهم آنها را کوک کنی باز هم در انتهای شب وقت زیاد می آوری چه چیز ملموس تر از اضطراب، ترس یک دختر ساده است؟ چه چیز ملموس تراز ساعات طولانی تحمل کردن باد معده دوستان در ترافیک این شهر جادو شده است؟ چه لذتی دارند تاکسی های گرم ونرم هنوز این سوال باقیست با این بدبختی چطور دیشب را راحت به صبح میرسانم در آرامش این تن؟ و هنوز اگر به آخر برسیم ، متحیریم که ما در این آسمان بی آب و علف به چه چیز آویزان و شناوریم؟ قلاب های گم شده را باید پیدا کنم،خط کش های شکسته و کوچک و بزرگ شده را هم ، | ||
ARCHIVE October 2004 November 2004 December 2004 January 2005 February 2005 March 2005 April 2005 May 2005 June 2005 July 2005 August 2005 | ||
H A 6 | ||
2 P A | ||
H O M E | ||
M A I L | ||
X M L |